حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
باز می خندم و دست می برم سمت ِ دستگیره در و قبل از این که دستم به دستگیره برسه؛بازوم و میگیره. واکنش نشون میدم و بازوم و محکم از لای ِ انگشتاش بیرون میکشم و میگم: -هوی!فِک نکن از چهار تا دردم باهات صحبت کردم هر غلطی میتونی بکنی آ...دستتت و غلاف کن؛خیلی هرز میره! بی توجه به حرف هایی که بارش کردم میگه: --کجا میری؟ -رد ِ بدبختیم! --بشین میرسونمت پیش ِ بدبختیت! دوباره دست میبرم سمت ِ دستگیره که این دفعه صداش بالا تر از حد ِ معمول میره و تشر میزنه: --میگم بشیـــــن! نوچ نوچی می کنم و دست به سینه میشینم: -بدبخت زنت خدایی! --از کجا معلوم زنم مثل خودم نباشه؟ این که زنش مثل ِ خودش اخمو و جدی و رومُخ باشه رو تصور می کنم و میخندم: -اَاَاَاَ...اون وقت خونه میدونِ جنگه که! لبخند ِ کجی روی ِ لب هاش میشینه: --کم حرف بزن! هنوز چند ثانیه هم از لال شدنم به دستور ِ خودش نگذشته که میگه: -آدرس بده! سر کج می کنم: --گفتی حرف نزنم که...