حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
-چیه اکبر آقا کله سحری؟! --خواب بودی؟ -این همه راه کوبیدی،اومدی اینجا اینو بپرسی؟ کله اش از درگاه رد میکنه و حیاط و دید میزنه: --اومدم کرایه این ماه و بگیرم! -چقدر زود!وایستا الان میارم. همین که میخوام در ببندم میگه: --پولدار شدی! گنج پیدا کردی؟ -بکش عقب بابا...چیه؟!نمیخوای کرایَتو؟ و بدون این که مهلت بدم به گزافه گویی هاش ادامه بده؛در و می بندم و دقیقه ای بعد با مقدار پولی که تو دستمه در و باز می کنم...دسته پولو تو سینه اش می کوبم و مستقیم به چشم های دریده اش زل میزنم: -بیا اینم پولت...هِــری! --مثل گرگ زوزه میکشی. چه مرگته؟ -باید گرگ بود در برابر ِ آدم هایی که روباهن و لباس ِ میش تنشونه! --اوهـو! در و محکم می بندم و نفس ِ عمیقی برای ِ آروم شدنم می کشم...اگر اجاره ِ بقیه خونه ها بیشتر از اینجا نبود؛قطعا از این طویله می رفتم! به سمت ِ خونه حرکت می کنم و قبل از این که پله هایی که خونه رو به حیاط وصل میکنه طی کنم؛داد میزنم: -پاشین صبح شده!