حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
و تو این لحظه به طور ِ واضح حس ِ کسایی که ازشون دزدی کردم و درک می کنم. مسافت ِ زیادی دنبال ِ موتور میدوم و کم که میارم؛خم میشم و دست رو زانوهام میذارم...اشک به چشم هام نیش میزنه و ماشینی بغل دستم نگه میداره: -تا صبحم بُدُوی گیرِش نمیاری...سوار شو! روی صندی کمک راننده میشینم و تنها چیزی که میتونم بگم اینه: --آقا جان ِ نَنَه ات بگیر این بی پدرو! چیزی نمیگه و تو حال و احوال داغونی گیر کردم که حتی نگاهی هم به راننده نمیندازم...به صورت ِ کاملا حرفه ای موتوری رو دنبال می کنه و همین که بر می گردم سمتش و دهن باز می کنم چیزی بگم؛ماتم میبره! این...این که...این که همون آق ژیگول توی ایستگاه اتوبوسه!جدا خیلی خوش شانسم که کسی که یک ساعت پیش خواستم جیبِش و بزنم میخواد ناجیم شه؟تعقیبم کرده یعنی؟! ماشین نداشت ولی... آب دهنم و با سر و صدا قورت میدم و با صدایی که از ته چاه میاد مینالم که: -نیـگه دار! --نگه دارم؟چرا؟ منو نشناخته که خیلی عادی و متعجب میگه "نگه دارم"؟ با صدای ِ نسبتا بلندی میگم: -گفتم...نیـگه دار! پوزخند مسخره ای میزنه که به خوبی تو درآوردن حرصم و استرس زایی موثره: --چـرا؟مگه نمیخوای پولتو بگیری؟