حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
-تو...تو پلیسی؟ چیزی نمیگه و از این خیت تر که می خواستم جیب ِ پلیس ِ مملکت و بزنم؟من که میدونم وقتی خدا داشت سهمیه شانس ها رو میداد بنده جا موندم! با سبقت گرفتنش از موتوری،از افکار ِ درهم و برهمم فاصله می گیرم...خیلی دور از انتظار،دقیقا جلوی موتوری دستی و میکشه و ماشین دو دور میچرخه. جیغ ِ بلندی می کشم و به صندلی ای که روش نشستم چنگ میندازم تا مبادا برم تو باقالیا! در ِ سمت ِ خودش و باز می کنه و قبل از این که پیاده شه بر می گرده سمتم و من تازه میفهمم چه چشم های وحشی و ترسناکی داره! دوباره انگشت ِ اشاره ِ مسخره اش و سمتم می گیره: --از جات جُم نمیخوری بچه جون!کافیه حرکت ِ احمقانه ای ازت سر بزنه...اون وقت ببین چی کارِت میکنم! و بلافاصله از ماشین پیاده میشه و بالا سر ِ مرد ِ موتوری که نقش زمین شده،وایمیسته! دست میبره پشتش و دستبندی بیرون میکشه...دستبند و از کجاش درآورد دقیقا؟ بعد از چند دقیقه ماشین ِ پلیسی میرسه و وقتی همشونو درگیر می بینم؛دست میبرم سمت ِ سان روف ِ ماشین و بازش می کنم. آروم خودم و بالا می کشم و روی ِ سقف ماشین میشینم. همین که یه پام و بیرون میارم نگاه ِ جناب عبوس الدوله سمتم بر می گرده و با دیدنم چشم هاش حالت ِ گردی می گیرن!اما به ثانیه نمیکشه به حالت اولش بر می گرده و سمت ِ ماشین میاد و گفته بود کار ِ احمقانه ای نکنم!