حکم شکار
نویسنده : نامشخص
ژانر : عاشقانه
قیمت : 22000 تومان
حکم شکار
تند خودم و می کشم داخل و میشینم سر ِ جام. سوار میشه و متمایل بهم میشینه و سنگینی نگاهشو می تونم روی نیم رخم حس کنم. تخس به رو به رو زل می زنم و قشنگ پنج دقیقه به من زل میزنه و بعد پوف ِ کلافه ای می کشه و سر به چپ و راست تکون میده. استارت میزنه و راه میوفته...کمی که می گذره میگم: -دست ِ شما مرسی!پیاده میشم من... پوزخند ِ صدا داری میزنه: --هنوز خیلی تا مقصد مونده! -معذرت بخوام راضی میشی؟ منتظر نگاهش می کنم ولی انگار نه انگار که مخاطب قرار دادمش...خیلی ریلکس به رو به رو زل زده و شرط می بندم کل ِ حواسش به رانندگیشه!نفسم و به بیرون فوت می کنم و میزنم به در ِ ننه من غریبم: -آق پلیس من که گفتم ببخشید...عفو کن! یه مادر مریض دارم. چهارتا فسقله تو خونواده هستن که باس شیکَمِشونو سیر کنم...یه پدر عَـ... --بَسـه!رو من یکی این ترفند ها جواب نمیده بچه جون!! عاصی شده،چشم به بیرون می دوزم و زبونمو نمی تونم غلاف کنم برای غر های ِ زیر ِ لبی: -گیر ِ یکی افتادم که خر هم نمیشه...شانسه داریم؟ --که مامور ِ قانون و میخواستی خر کنی...هان؟ چپ چپ بهش نگاه می کنم...ای کاش میشد بهش بگم "خر که سهله...گاوشم می کنم"!اما میگم: -استغفرالله؛خر نه...راضی! نگاه ِ تیره و اخم دارِش و برای چند ثانیه ِ کوتاه بهم می دوزه و دوباره به جاده زل میزنه!مرتیکه ِ الدنگ ِ عصا قورت داده!