کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان خانم وکیل

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان خانم وکیل

تا ارضا شدم جوووون کشداری گفت یه دور دیگه لیس زد و بلند شد لبامو بوسید وگفت دیگه موخایی
گفتم اهوم
ودستمو گذاشتم رو مردونگیش
گفت دختر تو‌چقدر حشری هستی همین الان یه لیتر آب ازت امد ولی این جیگرمن سرجاش میمونه تا به وقتش پاشو لباساتو بپوش بریم 

تا دوسه روز نیومد دنبالم گفت کار داره و نمیتونه بیاد 
ولی شبا زنگ میزد وتصویری میگفت وکلی حرف میزدیم 

برای من تموم دنیام بود مردی که یه هلو جلوش باشه و کارشو تموم نکنه یعنی مرد زندگی

چند روزی بود کاراش زیاد بود و نمیومد ببینمش و من بیقرار چشماش بودم 

ساعت ۱۱ بود زنگ زد وگفت فردا صبح کلا نرو کتابخونه بمون سر خیابون میام دنبالت بریم بیرون 
قبول کردم 

صبح دوش گرفتم یه ست خوشگل پوشیدم حتما دیونش میکردم با شورت لامبادای که پوشیدم فک نکنم بتونه دیگه خودشو کنترل کنه 
تیپ زدم و رفتم مامانم نبود رفته بود خونه خاله وگفت شب میاد چه بهتر منم تا اونوقت که ییان میتونم پیش عشقم بمونم 

سر ساعت رفتم بیرون و رفتم سرخیابون 
امدش سوارشدم وسلام کردم ولی اخماش تو هم بود 
گفتم چیشده گفت چیزی نیست یکم ناراحته 
این بار نرفتم به سمت باغی که من هنوزم نمیدونم مسیرش کجا بود آخه تو ادرسا خنگم صدبارم برم یاد نمیگیرم

گفتم کجا میری گفت خستم میریم آپارتمانم دوش بگیرم و یکم استراحت کنم 
گفتم باشه عزیزم منم بلدم یه غذا خوشمزه درست کنم برات 
یکم که رفتیم گفت صندلیتو بخوابون که کسی نبینه تورو 
گوش کردم و خوابیدم دستش امد وسط پاهام و هلومو گرفت دستش 
جیغ خفه ای کشیدم که خندید و گفت جوووون چی داری لعنتی خواب وخوارکمو گرفته 
من ریز ریز میخندیدم واون همش تعریف میکرد 
از من و بدنم 
رسیدیم کفت بپر پایین لیدی زیبا
رفتیم اسانسور رفتیم واحدش
یه اپارتمان نقلی بود با وسایل اسپرت مشکی و سفید
کاملا پسرونه 
از همون دم در لباسمو در اوردم وبا تاپ وشلوار لی که خیلیم چسبون بود رفتم جلوتر 
یهو یه سیلی خورد به باسنم و صدای جووون سیاوش بلند شد 
خندم گرفت گفتم توکه تا الان اخمات تو هم بود 
خندید و بغلم کرد وگفت اخه یه جیگری مثل تو تو خونم باشه خانوم خونم باشه و اخم کنم