کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان خانم وکیل

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان خانم وکیل

دستمو بردم سمت کمر شلوارکش که نگهش داشت 
نگاهش کردم هنوز اخم داشت 
گفتم هوووم؟
هنوز نگاه میکرد 
بلندشدم ونگاهش کردم 
گفت تو مطمعنی که من میام خواستگاریت؟
سکوت
گفت تو مطمعنی من از ته دلم دوست دارم؟
وباز من سکوت وفقط نگاهش کردم
گفت تو مطمعنی خانوم این خونه میشی؟
دیگه سکوت بس بود گفتم نه مطمعن نیستم ولی مطمعنم که اگه دوستم نداشتی نمیاوردیم اینجا توخونت 
گفت خیلیم مطمعن نباش عزیزم 
نگاه سر درگمی بهش کردم 
دستامو رها کرد و رفت نشست سر کارش اینبار منم نشستم و فقط نگاهش کردم

کمی که گذشت به فکر افتادم که نکنه واقعا منو دوست نداره و نمیخاد بیاد خواستگاریم و من الان لخت اینجا دارم جلون میدم 
نگاهش کردم 
داشتم چیزی رو سریع تایپ میکرد 
گفت نگام نکن نگاهت سنگینه تمرکزمو از دست میدم 
نگاه گرفتم ولی اشکم ریخت 
چرا آخه انقدر سرد شده بود و اخم داشت 
رفتم اتاقش ولباسامو‌پوشیدم 
ورفتم اشپزخونه گفتم حداقل یه غذایی درست کنم 
داشتم پیاز سرخ میکردم که صدای زنگ  در امد 
شتاب زده نگاه سیاوش کردم
اونم نگاهش به من بود 
با اخم گفت هیچی نگو
و رفت سمت در همسایه بود براش آش نذری اورده بودن 
اونم چه همسایه ای یه صدای نازی داشت که من براش ضعف رفتم ولی سیاوش هنوز اخماش توهم بود 
آشو گذاشت وگفت