رمان خانم وکیل
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان خانم وکیل
بابا حجت تمام کرده بود یا دانشگاه یا شوهر شوهر هه کی میومد یه دختر دست خورده رو بگیره حالا گیریم طرف خیلی اوپن بود وقبول کرد خودم چی خودم چطوری یه عمر با این فکر که الان سرکوفت میزنه بهم میرفتم سر یه خونه زندگی زمان زیادی نداشتم ولی میتونستم حداقل تلاش کنم شب و روز درس خوندم توخونه کنار مامانم موندم ودرس خوندم تا شب کنکور خوندم و خوندم وخوندم صبح ساعت 5بیدار شدم دوش گرفتم وضو گرفتم و نشستم سر سجاده ولی نمیتونستم نماز بخونم فقط از خدا خواستم کمکم کنه حداقل دانشگاه قبول بشم بتونم تا نتایج اروم وقرار نداشتم وقتی نتایج امد دیدم قبول شدم ولی روانشناسی دلم میخاست حقوق قبول بشم ولی همینم برای من خوب بود حداقل شوهر نمیکردم دو سه روز بعد اعلام نتایج یک دفعه حالم خیلی بد شد به حدی که رقتم زیر سرم و اونجا بود که دنیا رو سرم خراب شد دکتر به مامانم گفت مواظب دخترتون باشید تو راهی داره مبارک باشه و من مردم مردم وقتی مامانم نگاهم کرد و فقط گفت یلدا وغش کرد بدبخت شده بودم کم نبود الان باید این ننگم اضافه میشد ؟ نه من نمیتونم من نمیتونستم با یه بچه بی شوهر زندگی کنم از بیمارستان فرار کردم نمیدونم کجا میخام برم ولی نباشم حداقل میگم مرده نمیگن یه لکه ننگ شده بیشتر از این مامان وبابامو اذیت نمیکردم رفتم نمیدونم کجا رفتم ترمینال و یه بلیط گرفتم مقصد ندیدم فقط رفتم که نباشم که بتونم بدون سرکوفت زندگی کنم