
رمان خانم وکیل
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان خانم وکیل
من اینجام تهران بزرگترین شهر شلوغ ترین شهر من با یه بچه تو راهی هه جالب شد حالا چه غلطی کنم شب اول ترمینال خوابیدم ولی تا کی باید اینجوری سر کنم با ترس و لرز رفتم بیرون تو خیابان ها قدم زدم باید جای خواب و کار پیدا میکردم منی که تو ناز ونعمت بودم حالا باید دنبال جای خواب باشم روزنامه نیازمندیها خریدم و رفتم پارک میخوندم ولی من ادرسی بلد نبودم کاری بلد نبودم یک روز دو روز اوووپس خسته شدم تو یکی از اگهی ها یه اگهی نظرمو جلب کرد ... پرستار کودک نباید بد باشه بچها شیرینن تماس گرفتم گفتن باید مدرک داشته باشی با تجربه باشی و یک نفر ضمانتتو بکنه که من هیچ کدوم رو نداشتم خسته وکلافه روی نیمکتا نشسته بود که حس کردم یک نفر کنارم نشست سر بلند کردم یه خانم بود گفت سلام دختر جون چند روزه زیر نظرت دارم چرا پریشونی جوابی ندادم یه نگاه به اکهی تو دستم کرد و گفت دنبال کاری؟ من کار دارم برات به ضرب چرخیدم سمتش گفتم کار ؟ چکاری؟ گفت سخت نیست هم جا خواب داری هم کار یه نگاه به اظراف کردو گفت دختر فراری هستی دیگه ترسیدم ... امدم پاشم برم دستمو گرفت بشین دختر جون کاریت ندارم منم خودم دختر فراری بودم ولی الان هم جا خواب دارم هم کار هم راحتم عشق وحال گفتم چه کاری؟؟ گفت پاشو بیا تا بگمت