کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان خانم وکیل

نویسنده : نامعلوم

قیمت : رایگان

رمان خانم وکیل

دل به دریا زدم وگفتم فردا حتما بهش میگم میگم که دلباختم بهش به خودش به قوی بودنش به زیبایش اووووف نگم بقیشو

صبح یکم دیرتر رفتم چون میدونستم اون بعد از ظهر میاد 
به خودم رسیدم خوشگل کردم ورفتم 
تا وقت برگشت همش باخودم حرف زدم که چطوری بهش بگم که دوستش دارم ومیخام باهاش دوست بشم 
وای دیونه شدم اصلا یه جوری میگم دیگه 
تو مسیر کنارم اروم میومد گفتم یا الان میگم یا دیگه تمومه 
تموم تلاشمو کردم 
سرجام ایستادم با تعجب برگشت نگام کرد 
نگاهش کردم وگفتم خسته شدم 
لبخند زد گفت خسته نباشید 
دیونه دستم انداخته 
گفتم بابا چند وقته میریم نباید یه شماره به من بدی 
اول تعجب کرد بعد زد زیر خنده انقدر خندید اشک از چشماش امد 
رو آب بخندی مگه حرف خنده داری زدم 
بهم برخورد راهمو گرفتم ورفتم 
وسط راه امد جلومو گرفت وگفت بفرمایید اینم شمارم اسمم که حتما میدونی سیاوش زنگ بزن تا بیشتر آشنا بشیم واینکه خیلی باحالی دختر 
بعدم برگشت دستی تکون داد و رفت و من مات موندم از کارش از لبخندش از خندیدنش از اون چشمایی خوشگلش 
لامصب قدش ازمن خیلی بلندتر بود سرم بالا بود وقتی داشت حرف میزد 
خوشحال از شماره ای که گرفته بودم بالاخره راهی خونه شدم 
سلاااااام مامان خانم خوشگلم خسته نباشی 
سلام دخترم شما خسته نباشی قربونت برم انقدر درس میخونی انشالله یه دانشگاه خوب قبول میشی 
دلم گرفت یکم ولی به رو خودم نیاوردم ورفتم اتاقم 
شمارشو در اوردم و زنگ زدم 
بعد چندتا بوق برداشت 
بله بفرمایید 
سلام
سلام بفرمایید امرتون
یکی از اونطرف گفت مهندس اون نقشه ها آماده شدن چیکارشون کنیم
رسما کپ کردم ... یعنی چی 
یه صدا میگفت الو الو قطع کردید امرتون
خودمو پیدا کردم گفتم یلدام 
یکم سکوت کرد و یهو گفت خسته نباشید بانو رسیدین منزل
گفتم بله ممنون 
گفت الان سرم شلوغه یکی دوساعت دیگه خودم تماس میگیرم وگوشی رو قطع کرد 
منی که کپ کرده بودم چیشد اصلا این میاد کتابخونه .. یکی گفت مهندس...مگه مهندسام میان کتابخونه 
گیج شدم
ولیییی ای جون اگه مخشو بزنم با باسن مبارک تو عسل افتادم هم خوشگله هم مهندسه هم چیزش جیگره .

مگه تودیدی ...هههه وجدان جون نه ندیدم ولی وقتی خودش اینه میخایی اونجاش بد باشه