کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان خانم وکیل

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان خانم وکیل

یکم رفتم پیش مامان وقت گذروندم 
ساعت نزدیک ۱۰ بود ولی هنوز زنگ نزده بود 
پیام دادم سلام 
۵مین بعد زنگ زد از هولم رد تماس کردم خاکبرسرم حالا میگه دیونس 
پیام داد میتونم تماس بگیرم 
زنگش زدم صدای سلامش انگار انرژی داد به جونم
سلام بانو زیبا خوبی 
سلام ممنونم شماخوبید
قربان شما 
سکوت شد 
گفت چیشد خوابیدی 
نه بیدارم 
یکم از خودت بگو اسمت چیه 
یعنی یادش نبود عصر گفتم یلدام...
یلدا اسممه ۱۸سالمه پشت کنکوریم وشما
منو که اسممو میدونی حتما ۲۸ سالمه 
واقعا ۱۰سال بزرگترید 
اره جوجه رنگی
چی جوجه رنگی چیه دیگه
تویی دیگه هر روز یه رنگ میایی نمیدونم میایی درس بخونی یا میایی دلبری کنی 
ریز ریز خندیدم 
گفت اره بخند هر روز یه تیپ میزنی لامصب زیبا هم هستی با اون چشمایی سبزت دل میبری
یعنی دل شماروهم بردم؟
یکم سکوت کرد ولی گفت نبرده بودی که شماره نمیدادمت 
من غش من ضعف وای چرا یهو گرم شد 
یلداخانم کوشی 
هوووم هستم 
من برم بخوابم خستم واقعا فردا اگه شد بعد کتابخونه یه نیم ساعتی دیرتر برو خونه تا باهم بیشتر آشنا بشیم مشکلی که نداری 
گفتم نه مشکل نداره باشه حتما 
شب بخیر بانو زیبا 
شب شماهم بخیر
خندید وقطع کرد 
آخ من به فدای خنده هات