کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان خانم وکیل

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان خانم وکیل

این شد شروع رابطه ما 
شروع عشق آتشینی که من داشتم و شروع رفت وامد هامون 
هر روز بعد کتابخونه یکم باهم میرفتیم دور دور یا همونجا تو ماشینش میشستیم حرف میزدیم 
یه روز نیومد ولی پیام داد زودتر بیام بیرون که بیشتر همدیگرو ببینیم ومیخاد ببرتم یه جای خوشگل نشونم بده 

ساعت۳ بود جمع کردم وسایلمو و رفتم سرویس یکم ارایشمو بیشتر کردم 
وقتی کارم تموم شد پیامش امد که منتظرمه 

سریع جمع کردم ویه نگاه به خودم انداختم عالی شده بودم 
رفتم سوار شدم 
خم شدم گونشو بوسیدم وسلام کردم 
گفت سلام عشق من خوبی
گفتم عالی که تورو میبینم 
کفت برسم یکم بچرخیم امروز خلوت تر بودم گفتم بیشتر ببینم خانوممو 
دلم ریخت از لفظ خانومم گفتنش 
منو برد سمت بیرون شهر گفتم کجا میریم گفت باید برم باغ امروز باغبون نیست آب باز کنه درختارو آب بده بریم اونجا هم من به کارم برسم هم شمارو ببینم 
منم خوشحال از اینکه اووووف لعنتی باغم داره حتما خونه هم داره اینم که ماشینش آخ یلدا یلدا تو خوابم همچنین چیزی نمیدیدیا 

اهنگ گذاشت وزیادش کرد منم قر میدادم ریز ریز 
دستش رو دستم بود یا روی رونم و با ریتم آهنگ تکون میداد 
اوف حشرم داره میزنه بالا لامصب بردار دستتو اخ رون یه دختر جا برا ریتم آهنگ مرد حسابی ولی چیزی نگفتم ونشون ندادم که خوشم امده 
رسیدم به یه در بزرگ من انقدر قر دادم اصلا ندیدم کجا امدیم ولی بهش اعتماد داشتم 
پیاده شد درو باز کرد و رفتیم تو
اوف لعنتی چقدر درخت چقدر بزرگه 
داشتم دید میزدم که