رمان خانم وکیل
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان خانم وکیل
که دستاش دور کمرم حلقه شد چرخیدم تو بغلش سرشو خم کرد و لبمو کوتاه بوسید تا حالا بوسیده بودم ولی اینجوری تو بغلش و بیرون ماشین نه دلم ریخت دلم کرم ریختن میخاست ولی باید خانوم میبودم که فکر بد نکنه یکم دیگه منو تو بغلش نگه داشت وگفت بیا بریم این درختا تشنه سیراب. کنیم بعدش منو سیراب کنیم خندم گرفت رفتیم من رفتم تو ایون رو تخت نشستم و سیاوش رفت شیر بازکرد پای درختا و امد پیشم کنارم نشست نشسته همونطور که پاهاش رو زمین بود دراز کشید چرخیدم نگاش کردم دستمو کشید گفت بیا اینجا ببینم جوجه چه برا من سرخ وسفید میشی امروز منو کشید روخودش آخ مردم یعنی دستاشو دور گردنم اورد و شالمو در اورد بعد اروم دستشو کرد تو موماهم و گیره موهامو باز کرد موهای لخت و بلندم که به سختی جمعشوم میکنم رها شدن دورم و تا صورتش امدن خندید وگفت اوف دختر چه موهای داری چقدر نرمن تو یه حرکت منو خوابوند روتخت و خودش امد بالا گفت با اجازه و اروم دکمه اول باز کرد دلم شیطنت میخاست همه ممنوعه هارو میخاست ولی عقلم هنوز سر جاش بود دستمو گذاشتم رو دستش گفتم نه گفت کاریت ندارم میخام ببینم خانومم چه هیکلی داره چی اون زیر قایم کرده ناسلامتی پس فردا میخام بیام خواستگاریت نباید ببینم چی نصیبم میشه