
رمان لواشکم
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان لواشکم
┈┄╌╶╼╸◖ ◗╺╾╴╌┄┈ ᯏ ᥣᥲ᥎ᥲ᥉ℍᥲ????ᥲ???? |~ قبل از اینکه وارد خونه شم ، چشام و پاک کردم و وارد شدم ، ساعت 11 شب بود.. خونه تاریکه تاریک بود ، داشتم به سمت پله ها میرفتم که صدای بابا اومد –مامانت کو?. سرجام ایستادم +نیومد –چرا? +نمیدونم. شونه بالا انداختم که گفت –شام خوردی بابا? +نه گشنم نیست. بابا دیگه چیزی نگفت که به تختم و اتاقم پناه بردم ، بعد از تعویض لباسام ، یاده امتحان مدرسم که فردا بود افـتادم.. خیلی خسته بودم ، واقعا حوصله درس خوندن و نداشتم! ولی کتاب و گرفتم دستم و نشستم رو صندلی.. تمرکز نداشتم.. نمیتونستم درس بخونم.. فکرم درگیر حرفای اهورا بود.. چرا اینجوری راجع به من فک میکنه? منکه تا حالا حتی با یه پسری در ارتباط کوچیکی نبودم.. چرا بهم لقب خراب و داد?:) تا سعی میکردم فکرم و از بابت اهورا آزاد کنم ، فکرم درگیر مامان میشد.. مامان شیرین.. ملیسا دو سالی از من بزرگ تر بود... ولی همیشه ملیسا عزیزدردونه مامان بود و من کسی که فقط باید محبت مامان به ملیسا رو میدیدم..! ولی بابا همیـشه خوب بود باهام.. همیشه دوسم داشت.. هم من ، هم ملیسا رو به یه اندازه.. ولی اون سفر کوفتی به شمال.. اون ، دریای لعنتی با موج های ریز و درشتش.. اون روز.. کاش به اصرار ملیسا تنها نمیرفتیم ، دریا.. کاش هیچ وقت اینجوری نمیشد.. چون بعد از مرگ ملیسا ، مامان حتی تا دو سال با من صحبت نمیکرد(: ┈┄╌╶╼╸◖ ◗╺╾╴╌┄┈