کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان لواشکم

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان لواشکم

┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈
‌         ‌     ᯏ ᥣᥲ᥎ᥲ᥉ℍᥲ????ᥲ???? ᯟ
 |~

با اخم در اتاق و کامل باز کردم و بابا گفت
–این چه لباسیه تنته?.
به لباسم نگاهی انداختم
+لباسه دیگه بابا ، مگه چشه?
–آدم با این لباس میاد جلو یه آدم غریبه?
+هوف ، بابا من نمیدونستم اون آدم اینجاس ، من فکر کردم کیاراد اومده.
بابا اخم نشست رو تختم
–حتی اگه کیاراد بوده باشه ، ‌ط باید جلوی کیاراد اینجوری بگردی?
+وا ، بابا مگه چجوریه?
من که همیشه جلو کیاراد همینجوری بودم.
–کیاراد سه سال پیش از ایران رفت رومیسا ، اونموقع 12 ، 13 سالت بود الان 17 سالته..
+ای بابا ، الان گیر شما لباس منه? ، چشم درش میارم.
بابا سری تکون داد که گفتم
+حالا این پسره کی بود?
–دکتر بزرگمهر.
بی اعتنا گفتم
+نوه دکتر بزرگمهر با شما چیکار داره?
–خوده دکتر بزرگمهر.
چشام گرد شد و به بابا زل زدم
+دکتر بزرگمهر?
–بله آقای امیر حافظ بزرگمهر
+دکتری که میگفتین قراره قلبم و معاینه کنه ، ایشونه?.
بابا سرش و به علامت تأیید تکون داد که هوش از سرم پرید و آروم ل..ب زدم
+اگه واقعا دکتر قلبم یه همچین تیکه أی باشه ، حاضرم همین فردا عمل کنم.
بابا با اخم گفت
–چی گفتی?.
خنده ریزی کردم و گفتم
+هیچی بابا جان.
–رومیساااا...
سرم و انداختم پایین و ریز خندیدم که زنگ خونه زده شد..
ذوق زده جیغ زدم
+کیارادهههه..
دویدم سمت در اتاقم که بابا جلوم و گرفت و گفت
–کجا?مگه نگفتم لباسات و عوض کن?.
به حالت اعتراض گفتم
+بابا..
–هیس.
بابا از اتاق رفت بیرون و در و بست و گفت
–تا وقتی که لباسه مناسب و کاملا پوشیده تنت نکردی پات و از در بیرون نمیزاری.
پشت پلک نازک کرد کردم که بابا رفت..
به ناچار به سمت کمد لباسام رفتم..
‌            ‌ ‌ 
┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈‌