کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان لواشکم

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان لواشکم

┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈
‌         ‌     ᯏ ᥣᥲ᥎ᥲ᥉ℍᥲ????ᥲ???? ᯟ
 |~

کیاراد مثل این سوپرمن ها ، در ماشین و باز کرد تا من بشینم که منم با یه لبخند بهش ، نشستم تو ماشین..
کیاراد هم نشست و در و بست و ماشین و روشن کرد و راه افتادیم که کیاراد گفت
–کجا دوس داری بریم خانومی?.
+اوووم ، یه جای قشنگ
–مثلا?
+دربند..
–چشم..
خب رومیسا خانوم ، افتخار میدید رسیدیم دربند بیای بغلم?
+اوم ، کیاراد آخه..
–چرا انقدر ناز میکنی?
بخاطر حرفای بابات?بیخیال حرفاش شو..
+نمیشه ، اصلا اگه حرفای بابامم نبود و من هیچ وقت همچین کاری نمیکردم.
کیاراد لپم و بوس کرد و گفت
–اونم به وقتش..
اصلا متوجه منظورش نشدم و اخم کردم و دست به سینه از پنجره بیرون و تماشا کردم کهـ گوشیم زنگ خورد
+بارانه..
–ای بابا باز این دختره وزه فضول.
تماس و متصل کردم و گفتم
+سلام
–آهای ، زود داییم و برگردون..
+وا ، چی میگی باران?
–برا چی دایی من و اقفال کردی و دنبـال خودت کشوندی?.
خندیدم و گفتم
+باید از ط اجازه میگرفتیم?
–بله ، با دایی من میپچونید میرید بیرون بعد به من هم نمیگید?
هرجا هستی دور بزنید بیاید خونه منم بردارید ، زود.
جیغ جیغ میکرد و اصلا متوجه حرفاش نبودم که گوشم و گرفتم و گوشی و از گوش برداشتم و گفتم
+این چی میگه?.
کیاراد خندید و رو به گوشیم گفت
'وزه دایی چی میگ?
–دور بزن ، منم میخوام باهاتون بیام
'دایی جان بعدا یه بارم با ط میریم امروز میخوام با رومیسا تنها باشم
–رومیسا کم خل و چل دیوونه هست توعم مث اون شی?.
با اخم گفتم
+باران خانوم..
–هوم?
+پس که اینطور ، من خل و چل و دیوونم..
باران صدای مظلوم به خودش گرفت و گفت
–یا جدالسادات به به خدا غلط کردم ، دایی انقدر رومیسا ماههه ، انقدر دوست داشتنیه ، اصن رومیسا دایی من و ببر مال خودت ، نخواستمش.
الکی بینش و بالا کشید کهـ کیاراد منفجر شده بود از خنده کهـ گوشی و از آیفون برداشم و رو به باران گفتم
+مامان خوبه?
–عمه شیرین و که خودت میشناسی ، آره عالیه ، رفته برا کاشت ناخون با مامان من..
+حرفی از من نزده?
–راستش...
نه.
بغض کردم و گفتم
+باشه خدافظ..

‌            ‌ ‌ 
┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈‌