کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان لواشکم

نویسنده : نامعلوم

ژانر : عاشقانه

قیمت : 29000 تومان

رمان لواشکم

┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈
‌         ‌     ᯏ ᥣᥲ᥎ᥲ᥉ℍᥲ????ᥲ???? ᯟ
 |~

رسیده بودیم دربند ، روی تخته های قرمز رنگ

 نشسته بودم و هوا رو استشمام میکردم..
همه چی عالی بود که کیاراد اومد و گفت


–برا ط جوجه سفارش دادم برا خودم چنجه.
+دست شما درد نکنه..
–قابلت و نداره.


+کیاراد?
–جونم?
+ط ، توی این سه سال تو آمستردام چیکار میکردی?

–درس میخونم کار میکردم
+جای خوبیه برا زندگی.


خندید
–چیه?نکنهـ دلت میخواد مهاجرت کنی..


+نه ، من هنوز خیلی کوچیکم برا گفتن این حرفا..
کلی دارم میگم ، شاید برای آینده زندگیم..


–اونجا اصلا جای مناسبی برا یه دختر تنها نیست
+ولی من خیلی دوس دارم مستقل زندگی کنم..


حتی اگه به من باشه ، تو همین سن هم یه آپارتمان کوچیک بابا برام بگیره ، میرم تنها زندگی میکنم!


به دور از همه اتفاقات بد اطرافم..
به دور از همه بحث و جدل های مامان و بابا..


–ولی گفتم که هلند جای زندگی دختر خوشگلی مثل تو نیست ، مگه اینکهـ ازدواج کنی و با همسرت اونجا زندگی کنی.


چقدر مرموز داشت صحبت میکرد کهـ ، با آوردن ناهار صحبتتامون نصفه موند..


بعد از خوردن غذا ، کیاراد خیلی خودش و نزدیکم کرد ، طوریکه داشتم کلافه میشدم و گفتم


+ناهارمونم که خوردیم برگردیم خونه دیگ..
–حالا چه عجله أیه?
+بابام نگران میشه


–ولش کن.. , باز بری خونه همش دعوا و غرغرای بابات و بشنوی.
با حالتی تدافعی گفتم:


+اصلا از این حرفات خوشم نمیاد کیاراد ، من سفره دلم و پیشت باز نکردم که مدام همون و بکوبونیش تو سرم..


من عاشق بابامم بهتم اجازه نمیدم راجع به بابام هرطور دلت خواست حرف بزنی.


کیاراد دستش و کشید تو موهاش و گفت
–اشتباه کردم.


اخم کردم و روم و برگردوندم کهـ صدام زد
–رومیسا..عزیزم ببخشید دیگه.


جوابی ندادم کهـ یهویی من و کشید تو بغلش و محکم فشارم داد..
حالم داشت بد میشد ، بوی عطرش تند و زننده بود..


اصلا دوس نداشتم تو بغلش باشم اون به زور بغلم کرده بود..


با کلی تقلا خودم و از بغلش کشیدم بیرون و از

 تخته ها اومدم پایین ، نیم پوتم و پوشیدم و به سمت جلو حرکت کردم که به سمتم اومد
–چیشدی..
+حالم بد شد..


داشت دنبالم میومد و من جلوتر میرفتم که یهویی زهرا رو دیدم


‌            ‌ ‌ 
┈┄╌╶╼╸◖  ◗╺╾╴╌┄┈‌