
رمان لواشکم
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان لواشکم
┈┄╌╶╼╸◖ ◗╺╾╴╌┄┈ ᯏ ᥣᥲ᥎ᥲ᥉ℍᥲ????ᥲ???? ᯟ |~ هنـوز تو کفـ حرفای مهرزاد بودم ، چرا همچین عقیده أی داره?. به سمت کیاراد رفتم و گفتم +میشه من و برگردونی خونه? –آره ، این دختره کی بود? +زهرا بود ، دوستم –پسره کی بود? +چرا مث مفتش ها داری حرف میزنی? –مگه چی گفتم?برام قیافش خیلی آشنا بود.. +زهرا دوست صمیمه من و بارانه ، الان خیالت راحت شد? من و برمیگردونی خونه?. کیاراد چشاش و بهم فشرد و گفت –بریم. بعد از اینکه رسیدیم خونه ، کیاراد جلوی در پارک کرد و خواست از ماشین پیاده شه که گفتم +کجا? –میام بالا دیگه +نه ، بالا نه.. –چرا? +بابام و که دیدی خدت.. نمیخوام ناراحتش کنی ، برو –رومیسا. دستگیر در ماشین و باز کردم و گفتم +هوم? –خیلی دوست دارم. منقلب نگاش کردم کهـ ، خندید و گفت –برو دیگه دیرت شده. در ماشین و باز کردم و پیاده شدم.. هنوز مات حرفش بودم.. کیاراد به من ابراز علاقه کرد? آره خب ، معلومه ، آبجیشم. با این حرفا قانع شدم و وارد خونه شدم.. خونه تاریک ، تاریک بود و کسی نبود که بابا رو صدا زدم +بابایی?بابا کجایی?. جوابی نیومد ، خواستم به سمت اتاقم برم که تلفن خونه به صدا در اومد. به سمت تلفن رفتم و جواب دادم +الو ، بله بفرمایید. صدای بم و مردونه أی پیچید تو گوشم –سلام بزرگمهر هستم.. پدر تشریف دارند? ┈┄╌╶╼╸◖ ◗╺╾╴╌┄┈