کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان معشوقه من جلد دوم

نویسنده : سلنا شمس

ژانر : عاشقانه

قیمت : 33000 تومان

رمان معشوقه من جلد دوم

اندازه سه لقمه از برنج کم شده بود ... نگاهش کردم وگفتم:   
 
_ همین  ؟ 
 
_ اره 
 
با تعجب بهش خیره موندم که رفت و در اتاق رو بست... واقعاً چطور تا الان زنده مونده....  
 
یک هفته گذشت و زخم من تغریب اً خوب شده بود... 
پرستاره هر روز یک ساعت می امد توی اتاقم و
بانداژمو عوض می کرد. ..  
 
بعضی اوقات برای یک روز کامل چیزی نمیخورد وفقط گریه می کرد ... نویان در به در دنبالشه ولی ماردی از خودمون نگذ اشتیم.  .  
 
بابا زنگ زد و گفت میاد ایران و با اینکه بهش گفتم حالمخوبه قبول نکرد ... با امدن بابا مشکلی ندارم ولیمطمئنم اون عفریته هم باهاش میاد.  . . 
 
غرق فکر بودم که در اتاقم باز شد ... میثم وارد شد وگفت:   
 
_ سلام 
 
_ سلام ... کارا خوب پیش میره ؟ 
 
_ ار ه فقط باید چند تا برگه امضا کنی 
 
_ فردا خودم میام سمت شرکت 
 
_ باشه هر جور راحتی ... پرستار رو چیکار کنیم  ؟ 
 
_ نمیدونم...  
 
_ بکشش بره...  
 
_ نه ... فعلا بزار باشه تا ببینم نویان چیکار می کنه...  
 
_ رسام اون تو رو دید ... بد تر داداشش به خونت تشنس
... بزاری بره که همه چی بهم می ریزه 
 
_ مگه گفتم قراره بره  ؟ 
 
_ پس چی ... میخوای تا اخر عمرش توی این عمارتنگهش داری ؟ 
 
_ شاید 
 
میثم با ناباوری گفت:   
 
_ رسام .. دیوونه شدی ؟ 
_ اره دیوونه شدم ... من حا ضر نیستم جون کسی روبگیرم که جونمو نجات داد ... و نمیخوام زحمت چند سالپیشم به باد بره 
 
_ اونم آدمه ها ... خانواده داره ... زندگی داره بمونهاینجا چیکار کنه ؟ 
 
_ عقدش میکنم ... زن من میشه 
 
میثم با عصبانیت بهم زل زد و گفت:   
 
_ دلت نمیاد بکشیش من میکشم ش 
 
 _میثم تو کارت نباشه 
 
_ این حرفت یعنی چی ؟ 
 
_ یعنی نیاز یه نظر تو نیست 
 
_ باشه ... هر جور راحتی 
با گفتن این جمله عصبی از اتاق بیرون رفت و در رومحکم به هم کوبید ... دستی تو موهام کشیدم و عمیق توفکر فرو رفتم. ..  
 
میدونم کارم اشتباهه ولی تنها راه به نظ رم اینه ... بعد ازاینکه عقدش کردم به ندیان میگم اگه خواهرتو میخوایباید بی خیال من و کارام بشی. ..  
 
اون هیچ دلیلی نداره که منو بگیره پس مجبور میشه بیخیالم بشه و دختره هم میره پی زندگیش سالم و سلامت
 . ..
 
" هیوا"   
 
با چشم های اشکی به دیوار زل زده بودم و به خانوادمفکر می کردم ... یعنی الان در چه حالن ؟ 
 
چرا نویان تا الان پیدام نکرد ... خیلی دلتنگ مامان و بابابودم ... هر بار هم بهشون می گفتم ولم کنید برم قبولنمی کردن. ..  
در اتاقم باز شد و نگاهم به رسام افتاد ... توی این یکهفته حالش خوب شده بود ولی قبول  نمیکرد برم. ..  
 
در اتاق رو بست و نزدیکم امد ... مقابلش ایستادم کهعمیق به چشم هام زل زد ... با اخم سرمو پایین انداختمکه گفت:   
 
_ برای چی گریه میکنی ؟ 
 
پوزخندی زدم و گفتم:   
 
_ میخوای بخندم ؟ تو دیگه کی هستی ؟ 
 
اخم کرد و گفت:   
 
_ درست حرف بزن 
 
با بغض گفت م:  
 
_ میخوام برم ... حالت خوب شد دیگه چی ازم میخوای؟ 
 
_ زنم بشی 
 
با تعجب بهش زل زدم که سرد گفت:   
 
_ فردا عقد می کنیم..  
 
با عصبانیت داد زدم:   
 
_ تو چی داری میگی ... من با تو ازدواج نمی کنم 
 
_ نظرتو نخواستم ... گفتم تا آماده بشی 
 
دستمو بلند کردم ولی  قبل از اینکه روی صورت رسامفرو بیاد دستمو گرفت و پیچوند جوری که از درد جیغیکشیدم و اشکارم روی صورتم ریخت. ..  
 
با عصبانیت توی گوشم غرید:   
 
_ آخرین بارته ... فهمیدی ؟ 
 
_ ولم .. کن ... اخ 
 
_ فهمیدی یا ن ؟ 
 
محکم فشار داد که جیغ زدم و با گریه گفتم:   
 
_ اره.  .. فهمیدم .. ولم کن 
 
محکم هولم داد که روی زمین افتادم ... از اتاق بیرونرفت و در رو قفل کرد ... دستم وحشتناک درد می کردجوری که از دردش گریه می کردم. ..  
 
تا شب دستم درد می کرد و من گریه می کردم ... خبریاز آب و غذا نشد و فهمیدم گفته برام چیزی نبرن. ..  
 
روی تخت خوابیده بودم و تو تاریکی اتاق تو فکر بودم... فکر زندگیم که داره نابود میشه ... دلم میخوا خودموبکشم ولی جراتشو نداشتم. ..  
 
با گریه سرمو بالا گرفتم و رو به سقف گفتم:   
 
_ خدا ... مگه من چیکار کردم .. چرا باید اینجوریتقاص پس بدم ... اون حالش بد بود و نجاتش دادم... 
عوض تشکر میخواد بد بختم کنه. ..  
 
انقدر گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد ... صبح باصدای میثم بیدار شدم ... صبحانمو اورده بود ... با دیدنچشم های بازم گفت:   
 
_ صبحانتو بخور ... یک ساعت دیگه اسما میاد تا برایاماده شدن کمکت کنه...  
 
با صد ای خش دارم گفتم:   
 
_ ب .. برای .. چی  ؟ 
 
_ عقد. .  
 
بعد از گفتن عقد از اتاق بیرون رفت و در رو بست... 
اشکام دوباره سرازیر شدن ... بی توجه به صبحانه رفتمسمت حمام تا چیزی پیدا کنم برای خلاص کردن خودم
 . ..