رمان مانا دختری شرور
نویسنده : نامعلوم
ژانر : طنز
قیمت : 44000 تومان
رمان مانا دختری شرور
#پارت_13 مانا دختری شرور???? جلوي مغازه دوچرخم کنار دیوار تکیه دادم و اشکام پاک کردم تا عمو متوجه گریه ام نشه چند نفس عمیق کشیدم و وارد مغازه شدم که عمو نعمت با خوشحالی به سمتم دوید _واي مانی... مژده بده پسرم ...پسرم داره از خارج میاد...تا همیشه پیش من بمونه باید همه جارو تمیز کنیم واي کلی کار ریخته سرم نور چشمم داره میاد بی صدا به حرکات عمو رحمت نگاه میکردم چیزي روي دلم سنگینی میکرد هیچکس توي این دنیا منو نمیخواست حالا با اومدن تک پسر عمو رحمت، دیگه عمو هم به من احتیاجی نداره باید دنبال یه کار جدید باشم بغض کرده براي استراحت به طبقه بالا رفتم وارد اتاق کوچیکم شدم و در اتاق قفل زدم کلافه بودم پیرهنموو ازتنم دراوردم و پارچه دور بدنم باز کردم س*ی*نه هام از حصار اون پارچه ازاد شد تا کی مجبور بودم هویتم رو از بقیه پنهان کنم منم مثل بقیه دخترا دوست داشتم لباس هاي صورتی و خوشکل بپوشم لاک بزنم ارایش کنم موهام بلند کنم آهی سوزناك کشیدم ولی تا اخر عمر حسرت همه اینا توي دلم میموند *** پسر عمو رحمت خیلی زودتر از اونچه که فکرش میکردم رسید الان عمو براي استقبال از پسرش به فرودگاه رفته بود توي اتاقم روي تخت دراز کشیده بودم به سقف زل زدم دلم واس پدر و مادرم تنگ شده بود از ترس اینکه فامیل و اقوام منو اطراف قبرستون ببینند خیلی کم بهشون سر میزدم