کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان منفی چهار

نویسنده : مرجان فریدی

ژانر : طنز

قیمت : رایگان

رمان منفی چهار

نهال  /  آیلی  /  آردا

 


مجبور شدم تو این بدبختی، گرونی، بی‌پولی، بی‌کفشی و بی‌جورابی تاکسی سوار‌شم.
آیلی‌خانم یه آشی برات بپزم سی‌کیلو روغن داشته باشه.
کل راه تو ماشین خیره به پای کثیفم شدم، مثل اژدها نفس میکشیدم، مثل گاو آماده به حمله بودم، مثل گرگ زوزه میکشیدم، مثل خر پاهامو آماده کرده‌بودم برای جفتک‌زنی و مثل سگ...
اه بسه دیگه فهمیدید حیوونم یا ادامه بدم؟
نفس‌نفس زنون شیشه رو پایین زدم، حالا باید چه‌طور یه خبر بمب پیدا میکردم؟
هرچی پول ته کیفم داشتم به راننده‌ی مسن و بی‌حوصله که پوکر به پاهام زل زده بود دادم و گفتم:
-چیه عمو؟ آره کفش ندارم، گدام، بدبختم، نون ندارم بخورم و تو جوب آب میخورم.
-بسه دیگه خودتو مسخره کن.
چشمام گرد شد، گاز داد و رفت، با حرص داد زدم:
-امروز چرا همه جو گرفتشون که منو ول‌کنن برن؟
عصبی به سمت خونه حرکت کردم، تو کوچه هرکس رو میدیدم با تعجّب به پاهام زل میزد، با حرص عصبی به سمت خونه میرفتم.
-سیندرلا کفشات کو؟
عصبی برگشتم سمت عمر، پسره نچسبه لاته پلاسیده. به موهای فر و چربش زل زدم.
-آرهههه سیندرلام تو هم تو دست و پام نباش چون جرت میدم.
خندید رفیق چاقشم کنارش بود:
-جوون به‌خدا تو زنم شو من قول میدم تو دست و پات نباشم.
هردو هرهر کرکر خندیدن.
کلیدارو درآوردم و درحالی که در خونه رو باز میکردم گفتم:
-اوووم زن تو؟ خیلیم عالی.
با نیش شل نگاهم میکرد۔ وارد خونه شدم و لنگ دیگه‌ی کفشم رو درآوردم و یهو پرت کردم سمتش که محکم خورد تو فرق سرش.
داد زدم:
-بپا شصتت نره تو چِشت کله پیازی.
با حرص در رو روش محکم بستم و ندیدم دیگه چی گفتن.


 این رمان ادامه دارد...


 پارت گذاری رمان از شنبه تا چهارشنبه (هفته ای 5 پارت) 


لینک پارت اول


تیزر رمان




JoiN