کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان منفی چهار

نویسنده : مرجان فریدی

ژانر : طنز

قیمت : رایگان

رمان منفی چهار

نهال  /  آیلی  /  آردا

 


بابا امشب پایین می‌موند، پس خبری از غذا‌های خوش‌مزه و اخلاق خوب مامانم نبود؛ خب وقتی دختر یه هوو باشی چیزی بیشتر از این نصیبت نمیشه.
مامانم برعکس نورتن‌خانم داف بود، الکی که بابامو خر نکرده‌بود.
اهم اهم جملمو اصلاح میکنم الکی که بابام و به سمت خودش نکشیده‌بود. توی اتاقم از تخت آویزون شده و به سقف زل زده بودم.
سوال اینجا بود که چه موضوعی می‌تونست یه خبر بمب توی این یه‌ماهه بسازه!
می‌تونستم از زندگی شخصی افراد معروف یه خبر بمب دریارم اما ته زندگی شخصی معروفا این بود که این به اون خیانت میکنه، اون با این کات کرده، اون یکی رفته جزایر قناری آفتاب بگیره و...‌.خواستم خودمو بالا بکشم ولی چون آویزون بودم خیلی سخت بود.
-اهمممم اهممم.
داشتم زور میزدم بیام بالا، تعادلمو از دست دادم و از روی تخت شوت شدم پایین.
با حرص غریدم:
-تخت خر
بلند شدم و به سمت تخته‌ی روبه روم رفت، خبرای دست اولی که پیدا کرده‌بودم و خوب سر و صدا کرده بودنو روی تخته چسبونده‌بودم. به عکسی که گرفته بودم زل زدم، یادمه داشتم میرفتم مرکز خرید شلوار‌جین بخرم چون مامانم با شلوار جینم دستمال درست کرده بود. همیشه اخلاقش همینه سه روز یه چیزی رو نپوشم فرداش میام می‌بینم لباسم شده دستمال سفره.
تو راه برگشت خیلی اتفاقی خواننده و آهنگ‌ساز معروف ایرانی رو با زنش که رقاص و آهنگ سازه رو دیدم که دارن تو پیاده رو دعوا میکنن، دو نفر دیگه باهاشون بودن منم سریع عکس گرفتم البته یکیشون منو دید و اومد و تهدیدم کرد هاهاها منم  که نترس تیتر زدم طلاق خواننده معروف از همسرش، آیا فریاد آتشزاد از همسرش جدا میشه؟
*رمان طالع دریا*
خلاصه با این‌که از سمت یکیشون تهدید شدم و دهنم رو صاف کرد ولی خبر رو پخش کردم و بلههه، تونستم با این خبر تو دفتر روزنامه معروف استانبول شروع به کار کنم.
به عکس بعدی که توی روزنامه چاپ شده بود زل زدم اینم خبر اختلاص کاراداغا بود اینم ترکوند۔
سرم رو خاروندم، نیاز دارم یه بمب پیدا کنم که اون پسره آردا و آیلی نتونن رو دستش بیارن.


 این رمان ادامه دارد...


 پارت گذاری رمان از شنبه تا چهارشنبه (هفته ای 5 پارت) 


لینک پارت اول


تیزر رمان




JoiN