رمان منفی چهار
نویسنده : مرجان فریدی
قیمت : رایگان
رمان منفی چهار
با درد نفسنفس زنون آرنج آیلی رو از تو چشمم درآوردم۔ زانوی نورتنخانمم تو ماتهتم فرورفتهبود که اون یکم در آوردنش سختتر بود۔ آیلی نالهکنان خودشو کنار انداخت و منم به زور بلند شدم۔ نورتنخانم ناله میکرد و مامان سعی داشت سرش رو از کیسههواش بیرون بکشه و بالاخره با بلند کردن مامان فاجعه تموم شد۔ هر چهارنفر یه گوشه افتادیم و نفسنفس میزدیم۔ مامان انگشت سبابشو سمت نورتنخانم گرفت: -میکشمت زنیکه۔ آیلی رو به مامان گفت: -نازیخانم بسه! مامان بسه! مامان انگار تازه اعصبانیتش استارت خوردهبود ک آژیر کشون خیز گرفت سمت نورتنخانم و موهای فرفریه زردشو گرفت و محکم کشیدشون: -لباسای منو میندازی تو حیاط؟ اگه جرت ندادم نازی نیستم سلیطههههه۔ با دهن باز نگاهشون میکردم۔ آیلی جیغی زد و دست مامان رو گرفت و سعی داشت موهای مامانشو نجات بده۔ نورتنخانم فحشای مثبت هیجدهی میداد و دست و پا میزد۔ آیلی بالاخره موفق شد مامان و کنار بزنه۔ مامان مشتش رو باز کرد و موهای نورتنخانم رو نشونش داد: -موهاتو کندم تا تو باشی از این غلطا نکنی تانکر چاق. نورتنخانم جهشِ کانگوروییای گرفت سمت مامان و یه گل جاااانانه... یه لگد محکم کوبید تو شکم مامان، چشمام گرد شد و دوییدم تو دروازه و جلوی گل بعدی رو گرفتم. آیلی مامانش رو گرفته و عقب میکشیدش، منم جلوی مامانمو گرفته بودم۔ دقیق مثل سفره رو مامان پهن شدهبودم تا نتونه بلند شه۔ -اینجا چه خبره؟ با صدای بابا آتش بس به طور کامل اعلام شد۔ نفس راحتی کشیدم و تو همون حالت رو ماتهت مامان ولو شدم، آیلی هم شلکرد و سرخورد روی زمین. بابا کنار قاب در ایستاده و عصبی به ما زل زده بود۔ مامان با گریه، مظلومانه گفت: -حسام؟ حسام ببین زنت چیکار میکنه کل لباسامو ریخته تو حیاط آبرومو برد. نورتنخانم خودشو به غش و ضعف زد: -آی خدا، آی من چه گناهی کردم گیر این مار کبرا افتادم، مگه قرار نبود فقط آخر هفتهها بری پیش این مارمولک اسکار چرا دیشب پیشش بودی؟ پلنگیام برات پوشیده بود. همزمان زد زیر گریه. این رمان ادامه دارد... پارت گذاری رمان از شنبه تا چهارشنبه (هفته ای 5 پارت) لینک پارت اول تیزر رمان JoiN