رمان منفی چهار
نویسنده : مرجان فریدی
ژانر : طنز
قیمت : رایگان
رمان منفی چهار
مامان با تاسف نگاهم کرد و به سمت در چرخید. -مامان رفتی در رو ببند۔ سر تکون داد و از اتاق خارج شد، با دهن باز به در نیمه باز زل زدم۔ الان چرا نبست؟ الان چرا واقعاً چرا؟ خدایا منو مرغ کن شاید یه خروس بیاد بگیرتم چند تا جوجه به دنیا بیاریم خوشبختشم راحت بشم۔ به شکمم زل زدم۔ نه نه. خدایا مرغم نکن، این طوری روزی ده تا تخم باید بزارم پاره میشم. متفکر گفتم: -خدایا کِرمَم کن، هم راحته هم کل عمر میخورم میخوابم، اینم خوبه. مثل برق گرفتهها گفتم: -وای نه! اگه یه وقت کِرم ماتهتشم چی؟ از اون کرما که تو بدنه! جیغ زدم: -نههه صدای داد مامان رو شنیدم: -نهال دهنتو میبندی یا ببندم؟ فوری به سمت در رفتم و درو بستم۔ نفس عمیقی کشیدم، ترسم از این بود که بقیه بفهمن اخراج شدیم. به دیوار مشکی اتاقم زل زدم. بزرگ ترین عکسی که چسبونده بودم، عکس سیاه سفید معروفترین و بزرگترین دفتر روزنامهی استانبول بود. چقدر پاره شدم که قبولشم رو نگم بهتره. مثلاً برای پیدا کردن یه خبر جدید هفتاد و دو ساعت دم خونهی یکی کمین کردم، تو سرما خوابیدم، یه سگ ولگرد رو کفشم شاشید، دسشوییم یخ زد و آب دماغم رفت تو دهنم تا فقط یه عکس کوچولو از یارو بگیرم. تهش چیشد؟ آیلیخانم گند زد به دار و ندارم، باعث شد اخراج شم.