کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان مسافرت دخترونه

نویسنده : نامعلوم

ژانر : طنز

قیمت : رایگان

رمان مسافرت دخترونه

رمان مسافرت دخترونه

- چیه حرف که نمیزنی به حرفامم که گوش نمیدی پس بذار حدقل آهنگ گوش بدم اینو گفتم و قیافهم بلا نسبت عین خر شرک کردم که هیچی نگفت و به قدم زدن ادامه داد. 

وای مثل زوجهای عاشق، توی هوای بارونی قدم میزنیم یه نگاهی به کت که تنم بود، انداختم و یه لبخند گشاد روی لبم نشست. 

الان حتما به خودش میگه این دختره دیوونه ست به خودش لبخند میزنه!
تو ذهنم داشتم برای خودم داستان بلغور میکردم
بردیا میگه آهای دختر من دوستت دارم با من ازدواج کن!
همین طور توی خیالات دخترانه م غرق شده بودم که یهو بردیا گفت:
- آهای دختر تا اینو گفت گفتم
- من قصد ازدواج ندارم
این رو که گفتم، بردیا چشماش گرد شد.

انگار انتظار هوش بالام رو نداشت؛ ولی باید همینجا تمومش میکردم نباید میذاشتم بیشتر از این عاشقم بشه. گفتم:
- جواب من منفیه. فکر نکنی من اصلا خواستگار ندارم ها، نه! دارم ولی قصد ازدواج ندارم و به ازدواج فکر نمیکنم

همین جوری داشتم حرف میزدم یهو یه بستنی فروشی دیدم گفتم

- من بستنی میخوام
سرش رو چرخوند و گفت
کی تو هوای سرد بستنی میخوره؟
:گفتم
- از قدیم گفتن «بستنی تو هوای سرد میچسبه». راستم گفتن
به حرفم توجهی نکرد و جلوتر از من حرکت کرد.

¦  ????????????????}