
رمان اوج لذت
نویسنده : ملیسا حبیبی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان اوج لذت
بدنمو نوازش میکرد و خودشو بهم می مالید، از کمر گرفتمش و از رو پام بلندش کردم. دستشو کشیدم و بردم سمت اتاق معاینه که درش تو اتاق خودم بود، روی تخت نشست و منم دستم و بردم زیر لباسش که آه عمیقی کشید... پوزخندی زدم و به عقب هلش دادم و رفتم روش، بوسه آرومی روی گونش زدم و شالش رو از سرش کشیدم و رفتم سمت گردنش، میبوسیدم و عمیق میمکیدم و اونم بازومو گرفته بود و آه میکشید. دکمه های مانتوشو باز کردم و دستم و زیر سوتینش بردم و شروع کردم به مالیدن سینه هاش، خیلی بزرگ بودن و داشتن از سوتین بیرون میزدن، مشغول بودم که یهو سینه های کوچیک و اناری شکل پروا جلوی چشمام نقش بست. دیوونه شده بودم، شلوار فرنوش و از پاش کندم و به سمت بهشتش رفتم که دستش رفت روش... _از جلو نه از جلو نمیشه چند وقت دیگه عقدمه، نمیخوام آبروریزی بشه... کمی نگاهش کردم، این دختر چند وقت دیگه قرار بود عقد کنه و حالا زیر دکتری بود که تو مطبش کار میکرد. فکرامو کنار زدم و برگردوندمش، انگشتمو فرو کردم تو سوراخش که آه کشید و لبخند زد و منم دیوونه تر از قبل انگشتمو درآوردم و دوتاشو باهم فرو کردم، کمی عقب جلو کردمو بعد درآوردم. شلوار و شرتمو پایین کشیدمو دستی به مردونگی کلفت و درازم کشیدم. باسنشو تو دستم گرفتم و باز کردم و مردونگیمو تا ته فرو کردم تو سوراخش که جیغ خفه ای کشید و خواست عقب بکشه که کمرشو گرفتم و خودمو توش عقب جلو کردم و بعد از ده دقیقه آبمو توش خالی کردم و کنارش ولو شدم... شلوارمو پوشیدم و دکمه های پیراهنمو درست کردم و از اتاق معاینه بیرون رفتم. بعد از چند دقیقه فرنوش اومد بیرون و جلوی میزم وایستاد. _ببخشید آقای دکتر، میگم میشه یه مقدار پول بهم بدین واسه عقد نیاز دارم. میدونستم منظورش چیه، همین دقیقه پیش بهم سرویس داده بود و الانم پولشو میخواست. پوزخندی زدم و در کشوی جلومو باز کردمو دسته چکمو درآوردم. مبلغ ده میلیون روی چک نوشتم و سمتش گرفتم. _بیا... اینم بابت سرویسی که دادی... فقط دیگه این چیزا رو نبینم فهمیدی؟ بعد از عقدم دیگه هیچوقت سمتم نیا فهمیدی؟ چشمی گفت و از اتاقم بیرون رفت. باورم نمیشد، من بخاطر رهایی از فکر پروا با فرنوش بودم، اما هنوزم تو ذهنم بود. بسه... به خودت بیا... این فقط یه هوس زود گذره...