رمان اوج لذت
نویسنده : ملیسا حبیبی
قیمت : 29000 تومان
رمان اوج لذت
حامد نگاهش به سمت دستم رفت سری تکون داد _نه نگاهم به لبای درشت و سرخش افتاد چقدر خواستی شده بود. حامد کمی بهم نزدیک شد و دیگه طاقت نیاوردم به سمتش رفتم فاصله رو تموم کردم. بدنم پر شده بود از خواستش و حالم خراب بود. حامد لبامو به بازی گرفت و دستشو به سمت بین پام برد و فشاری داد که صدای جیغم با لباش خفه شد. همونجور که لبامو میخورد در اتاقم باز کرد منو هل داد تو و خودم وارد شد. در اتاق بست و منو چسبوند به در ، همه این اتفاق ها تو سه چهار ثانیه افتاد. دستمو دور گردنش حلقه کردم و با ولع بوسیدمش. دستش به سمت دکمه پیراهنم رفت که بی حرکت موندم نگاهم به چشمای خمار و پر نیازش افتاد. زل زده بود به لبام ، سرشو آروم آروم جلو آورد اما نبوسید که خودم دوباره فاصله رو تموم کردم. حرکاتم دست خودم نبود و فقط میخواستم غوغای درونم تموم کنم. دکمه های پیرهنم دونه دونه باز کرد که با خواست خودم از تنم خارجش کردم. نگاهش به سینه های سفید و بی نقصم افتاد که داخل سوتین مشکی بدجور خودنمایی میکرد. _چرا هیچوقت متوجه هیکل بی نقصت نشدم؟ حرفی نزدم دستمو به سمت تیشرت مشکیش بردم و با کمک خودش در آوردم. هیکل چهارشونه و عضلانی داشت که هردختری با دیدنش اغوا میشد. دستمو روی سینه هاش گذاشتم که دوباره فاصله رو تموم کرد و اینبار وحشیانه از لبام کام میگرفت. دستشو به سمت گیره سوتینم برد و تو یه حرکت بازش کرد ، بند هاشو از دستام بیرون کشید و حالا با ، بالاتنه کاملا برهنه جلوش ایستاده بودم. سرشو به سمت گردنم برد میک های غلیط و محکمی میزد که صدای ناله های آرومم بلند کرده بود. دستمو توی موهاش فرو بردم و نوزاشش کردم. سرشو پایین آورد و لیسی به نوک سینه های سیخ شدم زد که هم خجالت کشیدم و هم لذت بردم. منو از در جدا کرد به سمت تخت برد و روی تخت یک نفره ای که تازه رو تختی سفید زیبام رو روش انداخته بودم پرت کرد. دستشو به سمت کمربندش برد و تند تند بازش کرد و شلوارش از پاش در آورد.