رمان اوج لذت
نویسنده : ملیسا حبیبی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان اوج لذت
با درد زیاد کمر و شکمم چشمام باز کردن دستمو زیر شکمم گذاشتم. با درد به اطرافم نگاه کردم و چشمم به بدن لخت حامد که کنارم خوابیده بود افتاد. با ترس و تعجب هیع بلندی کشیدم تو جام جمع شدم که زیر دلم تیر کشید. _آخ…دلم حامد با سرصدای من تازه بیدار شد ، چشماش و باز کرد گیج و منگ دستی به صورتش کشید. تازه نگاهش به من افتاد با یه حرکت تو جاش نشست. ملافه ای که روی تخت بود رو دور خودم پیچیدم و بدن برهنه ام رو باهاش پوشوندم. حامد متعجب و عصبی لب زد _تو…تو اینجا چیکار میکنی؟ نگاهی به اتاق انداختم و با صدای ضعیفی لب زدم _اینجا اتاق منه خودت… با یادآوری دیشب بغضم شکست و اشکام سرازیر شد _ما چیکار کردیم؟ من…من حالم خوب نبود حامد هیستیریک وار از جاش بلند شد که بدن لختش جلوی چشمم ظاهر شد سریع دستمو روی چشمام گذاشتم. _پروا فقط صدام کرده بود انگار نمیدونست چی باید بگه. با تردید دستمو از روی چشمم برداشتم ، لباساشو پوشیده بود. با استرس و نگرانی لب زدم _بخدا…بخدا من هیچکاری نکردم…دیشب اصلا حالم خوب نبود..تروخدا به مامان و بابا چیزی نگو…من نمیخوام زندگیمو از دست بدم.. _پــــروا با صدای بلند حامد که اسممو عصبی تکرار کرد ساکت شدم.