رمان اوج لذت
نویسنده : ملیسا حبیبی
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان اوج لذت
حامد به سمتم برگشت با لحن جدی گفت _من همیشه پای کاری که کردم وایمیستم ، الانم می ایستم. عاجزانه لب زدم _نمیخوام…لازم نیست..ما کاری نکردیم خواهش میکنم همچی تموم بشه…بیا جوری رفتار کنیم انگار اتفاقی نیوفتاده..حامد لطفا عصبی برای بار هزارم دستشو به موهاش کشید که آروم زمزمه کردم _لطفا برو بیرون…میخوام برم حموم حامد تازه به خودش اومد ، به سمت در اتاق رفت و قبل خارج شدن گفت _این قضیه همینجا تموم میشه و فراموش میشه باشه؟ خوشحال شدم لبخندی زدمو ملافه رو دورم سفت کردم _باشه…ممنونم حامد از اتاق خارج شد و درو بست که نفس عمیقی کشیدم. خوشحال بودم که قرار نبود دیگه راجبش حرف بزنیم ، حتی فکر به اینکه خانوادم از دست بدم برام مثل کابوس بود. به سختی از روی تخت بلند شدم کمرم و زیر دلم بدجور تیر میکشید. پاورچین پاورچین به سمت حموم رفتم ، گرمی قطرات خون رو که از بین پاهام جاری شده بود و تا زانوم رسید رو حس میکردم. خودمو توی حموم انداختم آب داغ باز کردم ، قطره های آب روی بدنم میریخت و خستگی و کوفتگی بدنم میگرفت. جلوی آینه توی حموم ایستادم به بدنم نگاه کردم… روی قسمت های مختلف بدنم کبودی و رد دست های حامد بود. کبودی های روی گردنم بدجور خودنمایی میکرد. دستمو روی یکیش گذاشتم که صحنه ای از دیشب جلوی چشمم اومد. وقتی که تو بغل حامد لرزیدم و به اوج رسیدم ، هیچوقت اون حس تجربه نکرده بودم. دستمو روی لبم کشیدم ، طعم لباش هنوزم یادمه… حرکات وحشیانه دستش روی بدنم ، تکون خوردنش …من حامد درونم حس کرده بود و باهاش یکی شده بودم. نگاهم به زمین سنگی حموم افتاد خونی که با آب قاطی شده بود بدجور بهم دهن کجی میکرد. پروا این خون نشون میده که تو دیگه دختر نیستی…اما برای من خیلی زود بود. من فقط ۱۹ سالمه و به دست برادر ناتنیم که دیشب ۳۰ سالش شد زن شدم و تو موقعیتی که جفتمونم تو حال خودمون نبودیم.