کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان پاکدخت

نویسنده : ریحانه کیامری

ژانر : عاشقانه

قیمت : 33000 تومان

رمان پاکدخت

دستش را از زیر بدنم رد کرد و با قفل سوتینم درگیر شد.                                   
به قول مادر خدابیامرزم انگار توی دلم رخت می شستند!...قفلش را باز کرد و از تنم بیرون کشیدش...
فورا هر دو دستم را محافظ تنم کردم که متعجب یک تایابرویش را بالا فرستاد.
_ببین تو با پای خودت اومدی اینجا و منم با خواستخودت دارم این کار و انجام می دم، پس این ادا اصولا چیهباز؟!
دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم، اشک هایم روی گونهروان شدند و صورتم را شستند...
_چته چرا گریه می کنی؟ هنوز که کاری نکردم!
_من ...
_تو چی؟ پشیمون شدی؟
خیلی دلم می خواست بگویم بله پشیمان شدم، از اینجا آمدن،از این کار و تصمیم مزخرف، حتی از به دنیا آمدنم همپشیمانم....
 ولی وقتی به این فکر می کردم که جواب نازی را چهبدهم؟ اگر بیرونم کند کجا می توانم بروم؟! یاد بدبختی هاییکه آن دو شب کشیدم پشتم را لرزاند و بی کسی و بدبختی ام را بر سرم کوبید...
زیر لب گفتم:
_نه...
_گریه ات واسه چیه پس؟
_هیچی، شما به من توجه نکنین!
_مگه می شه؟! داری جوک می گی ها! کلا درکی از رابطه نداری نه؟!
پلک هایم را روی هم فشردم که قطره اشکی از گوشه یچشمم بیرون جست و از کنار صورتم تا زیر چانه ام سرخورد....
_داری می ری رو اعصابم...
_نه، دیگه گریه نمی کنم قول می دم.
از جا برخاست و شلوارکش را در آورد و باز رویم خیمهزد...
این بار دیگر دست خودم نبود... دانه های اشک برایبیرون ریختن با هم مسابقه گذاشته بودند...
صورتم خیس از اشک بود و یواش یواش هق می زدم...