رمان پارتی هات
نویسنده : زهرا گلی
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان پارتی هات
᯽━─━─‹ ›─━─━᯽ ᖘᥲɾ੮Ꭵ Һο੮ خواستم برم که بازوم رو محکم چسپید. - شبی که مامانت مرد، بابات تا صبح پیش من بود. از شدت خشم سیلی محکمی توی صورتش خوابوندم. - پست فطرت. بابا سریع وارد اتاق شد که مینو دستشو روی گونه اش گذاشت و با گریه گفت: - خسرو به خدا منم دوستش دارم حتی بیشتر از دختر خودم، هرکاری کردم نره ولی ببین باهام چی کار کرد. - بابا دروغ... یهویی موهامو کشید و عصبی غرید: - گمشو از این خونه برو بیرون، اون از مادرت اینم از تو یه روز خوش برامون نذاشتی. - خسرو ولش کن، بچگی کرد. درخونه رو باز کردو منو بیرون انداخت. - برو همون قبرستونی که چند ساعت پیش بودی، دیگه هیچوقت پاتو اینجا نمیزاری. در خونه رو با شدت بست. دستمو روی قلبم فشردم و هق هق گریه کردم. بابام انگار طلسم شده بود، دیگه خبری از بابای مهربون و دل رحم نبود، دختر یه غریبه رو بیشتر از من دوست داشت. ᖘᥲɾ੮Ꭵ ɦο੮ ᯽━─━─‹ ›─━─━᯽