
پسر عموی من
نویسنده : نامعلوم
قیمت : رایگان
پسر عموی من
هیچوقت یادم نمیره که بعدش حتی بدون اینکه بهم نگاهکنه رفت فرانسه.هر شب کابوس میدیدم و گریه میکردم؛ دیگه هیچوقتنتوستم با پسری صحبت کنم چون دیگه دختر نبودم کهحق انتخاب داشته باشم.بدتر از اون هیچ دوستِ دختریهم نداشتم؛ فقط یکی که مثل آبجبم بود برام اونم رستابود.تازه بعد این سالها داشتم این اتفاقاتو از یاد میبردم که۶ماه قبل دوباره سرو کلش پیدا شد.بعد از اومدنش آقاجون گفت که من بزرگ شدم و بایدعقد کنیم بعد از چند روزدوباره به خاطر شرکت و کار،گذاشت و رفت و منو بااین حجم از غصه تنها گذاشت.دیگه زندگی برام شده بودجهنم هیچی برام مهم نبود تا اینکه فهمیدم باردار شدم