
پسر عموی من
نویسنده : نامعلوم
قیمت : رایگان
پسر عموی من
بهش چی میگفتم؟بابات تورو نخواست؟یا چی؟اصلاً آیهان قبولش میکرد؟وقتی به خودم اومدم صورتم غرق اشک بود؛اصالًنفهمیدم کی گریه کردم.اما من قول داده بودم نذارم بچم سختی بکشه.دستمو گذاشتم رو شکمم :-الهی مادر فدات شه قول میدم همه جوره پات وایسم.دلم گرفته بود زنگ زدم رستا و یکم باهاش درد و دلکردم.اونم مثلِ همیشه به حرفام گوش داد و دلداریمداد.بعد از خدافظی،بلند شدم پله ها رو رفتم پایینکه دیدم زنعمو تو آشپزخونست.