کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

پسر عموی من

نویسنده : نامعلوم

قیمت : رایگان

پسر عموی من


هیچوقت محبتاش یادم نمیره و اینکه همیشه از کار
پسرش ناراحت بود و از من عذرخواهی میکرد و درواقع
هیچی تو
این مدت برام کم نذاشت و مثلِ پروانه دورم میچرخید.
رفتم از پشت بغلش کردم:
-سلام عشق دلم صبحت بخیر.
برگشت با احتیاط منو تو آغوشش گرفت :
-سلام فدات شم من بیدار شدی؟حالت خوبه؟
لبخندی زدم:
-اره خیلی خوبم.
در جوابم لبخندی زد:
-بشین برات چایی بریزم.

رو صندلی نشستم که برام چایی ریخت و انواع چیزها
مثلِ خامه،عسل،پنیر،مربا و...برام آماده کرد.
منم چون نمی تونستم در حق بچم و البته شکمم نامردی
کنم پس نامردی نکردم و همرو خوردم.
بعدشم از زنعمو تشکر کردم و یه ب😐سه از لپش
گرفتم و به سمت اتاقم رفتم.
داشتم از راهرو رد میشدم که به صورت اتفاقی صدای
آقاجون رو شنیدم.
نمیدونم چرا، اما یهو دلم خواست به حرفاش گوش کنم.
-پسرم تو باید برگردی مسئولیت بزرگی رو روی دوشش
گذاشتی اون به تنهایی از پس این موضوع بر نمیاد.
بعد خندیدو ادامه داد: