سر اشپز دلربای من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
سر اشپز دلربای من
سرآشپز دلربای مَــن ???????? #پارت_15 دلم هزار راه رفت. نکنه بلایی سر بابا اومده.؟ شاید مامان چیزیش شده.. پوف کشداری کشیدم. آخه چرا هرکاری میکنم باید یه گره ای توش باشه. باد سردی به سر و صورتم برخورد کرد. خودم رو بین دستام مچاله کردم. بدنم از شدت سرما شروع به لرزش کرد. فصل پاییز چیزی جز سرمای خشک و حساسیت نداره. کی میگه پاییز فصل خوبیه. بنظر من برای ادمای تنها چیزی جز سرما و سوز نداره. عصبی به خودم و همه بد و بیرا میگفتم. اگه اون مرتیکه یابو به موقع لیستمو میگرفت الان نیازی نبود نصف شب تو کوچه خیابون آواره باشم. نا امید به سمت رستوران برگشتم. همینطور که داشتم با صدای بلند به در و دیوار فح..ش میدادم. صدای قدم هایی رو شنیدم که بهم نزدیک میشدن.! طولی نکشید. که صدایی مردونه و بمی زیر گوشم پچ زد... •┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•