
سر اشپز دلربای من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
سر اشپز دلربای من
سرآشپز دلربای مَــن ???????? #پارت_17 ناخواسته خودم رو به سمت عقب کشیدم که نزدیکم شد: نیش خندی از سر عصبانیت زد و غرید: - بشین تو ماشین خودم میرسونمت. با تردید سری تکون دادم. که کفری لب زد. - الان معنی سر تکون دادنت چیه؟! میخوای تو خیابون بمونی نصف شبی؟ از لحن حرف زدنش یکم ترسیدم! ولی سکوت کردم و چیزی نگفتم که خیلی تند و حرصی به سمتم قدم برداشت. - نمیشنوی چی میگم مگه؟!نکنه کری اینجا بلایی سرت بیارن چی؟ نمیخوام واسه رستورانم داستانی درست کنی دیگه داشت اون روی سگم رو بالا میآورد. نتونستم تحمل کنم ، چند قدم عقب رفتم و محکم لب زدم: - ولی من فکر نمیکنم مسائل بیرون رستوران به شما مربوط باشه. با حرفم ابرویی بالا انداخت. چشمای مشکیش تو این تاریکی شب حسابی برق میزدن. هیستریک نفسی بیرون داد و دستی توی موهاش کشید انگشت اشاره شو به نشونه تهدید بالا اورد و گفت: - تا وقتی که کارمند منی ، باید قواعد رو رعایت کنی. شیر فهم شدی؟! از حرص قرمز شده بودم بی اهمیت به حرفش فاصله ای ازش گرفتم که... •┈·┈·┈•┈·┈••????••┈·┈•┈·┈·┈•