رمان سربازم بروسلی
نویسنده : فاطی
ژانر : طنز
قیمت : رایگان
رمان سربازم بروسلی
⊰•••┈───•••<⃟҉>•••───┈•••⊱ .بࢪوسـلیہ به دور و اطراف داشتم نگاه میکردم که یهو یه صدای بلند اومدش.. برگشتم سمت صدا.. از کنار یه برج کوچیک میومد.. نزدیکش شدیم.. چند تا فرمانده کنار هم ایستاده بودن.. یکیشون بلند گو رو گرفت دستشو و گفت: -به صف شید.. یهو همهمه بلند شد و همه تند تند صف ساختن.. منم زود یه جا خودمو جا کردم... به جلو خیره بودم که یهو یکی از پـ....ـشت خورد بهم.. با عصبانیت برگشتم به پشت.. -چته مر//یض؟ یهو یه غول بی شاخ دم با شکم برآمده دیدم.. با چشمای گشاد شده نگاش کردم... چقد بی ریخت بود.. -چیه کوچولو؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -کو///ری ؟ چرا خوردی بهم ؟ گردنشو خم کرد تا قدش بهم برسه.. -کوچولو اما و///////حشی.. عو///////ضی.. میخواست اذیتم کنه.. +حرف دهنتو بفهم.. -چه خـ...........ـشن.. خـ.......ـشن دوست داری پسر کوچولو؟ با عصبانیت نگاش کردم.. ⊰•••┈──•••<<⃟҉>>•••──┈•••⊱