
رمان شاه خشت
نویسنده : پاییز
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان شاه خشت
️️️️ ️️️ ️️ ️ _خشت چیزی در سرم فریاد میکرد؛ «مرا ببوس، برای آخرین بار... خدا تو را نگه دار... که میروم به سوی سرنوشت...» با تمام توان، گردنم را بلند کردم و لبم را به صورتش رساندم، جایی کنار لبهایش مرکز تماس شد. بالا نگه داشتن گردنم برای بوسیدنش هر لحظه سختتر میشد. چیزی نمانده بود که خودم را رها کنم که، دست آزادش که لحظاتی پیش شکنجهگرم بود، زیر گردنم نشست و اینبار او بود که میبوسید. وحشیانه… مثل نور آتشبازی که سیاهی آسمان را بشکافد. انگار مرا هدایت میکرد برای بیشتر بوسیدنش، خواستنش، نیرویی که تنها شهوت نبود، غریزه هم حساب نمیشد؛ یک تمایل، کشش… دیگر مکان و زمان مرا نمیترساند، موقعیتم، عریانیمان… ترسی نماند. معجزه تنها در من نبود، او هم دستهایم را رها کرد و من بهجای دور کردنش از خودم، هردو دستم را به دورش حلقه کردم و اجازه دادم بدنم را کشف کند... او مرا و من او را... مردی را که حریصانه پوستم را میکاوید و من کنجکاوانه عضلاتش را لمس میکردم. انگار دیگر همخوابگی اجباری نبود. تجربهای که تا به آن روز تنها وصفش را شنیده بودم، نوعی خالیشدن... لرزیدنی که از درونم شروع میشد و زیر پوستم میدوید... دنبال راهی برای آزادی. دستانم دور بازوانش سفت شد، بدنم منقبض بود. وزنهٔ درد در سویی و وزنهٔ لذت در سویی دیگر در تقارن. ارتعاش به اوج میرسید... پاهایم دورش حلقه شد. اگر میخواست هم نمیتوانست مرا از خودش جدا کند... هرچند او هم نمیخواست. ️ ️️ ️️️ ️️️️