رمان شاه خشت
نویسنده : پاییز
ژانر : عاشقانه
قیمت : 29000 تومان
رمان شاه خشت
️️️️ ️️️ ️️ ️ _خشت _ فرهاد، من دارم چند هفته میرم اروپا. مامان به من احتیاج داره. باید بچهها رو بذارم پیش تو. از عصبانیت صورتش سرخ شد. جالب بود که تن صدایش از حد خاصی بالاتر نمیرفت، حتی در اوج کبودی صورتش از خشم! _ تو داری به من میگی که باید بری سراغ مادرت و یه مدت نمیتونی مادر بچههات باشی؟ منو نخندون، آلا... بهخاطر همین بچهها تا الآن کوتاه اومدم، وگرنه میدونی شکوندن گردنت برام کاری نداره. زن پوزخندی زد. _ فکر نکن با نوکرت حرف میزنی، شازده. میتونستم براشون پرستار بگیرم، خبردار هم نشی... ولی ترجیح میدم پیش تو باشن. _ اوضاع منو نمیبینی؟ زن جلو آمد و یقه پیراهن فرهاد را مرتب میکرد. چندبار بهحالت نمادین، سرشانهاش را تکاند. _ خیلی خودتو درگیر کردی، شنیدم دنبال الیاسی هستی! پاتو بکش کنار، فرهاد. این سفره برای همه جا داره، اینقدر تکخور نباش. ابروی فرهاد بالا پرید. سرش را خم کرد و چیزی کنار گوش زن گفت که نشنیدم اما… آلای خشمگین افسار پاره کرد. زیرلب فحش میداد و بهسمت فرهاد میغرید. _ مردک بیشعور، فکر کردی کی هستی؟ هان؟ فرهاد بهسمت اتاقش رفت و جواب تمام درشتیها شد: _ عصر بهخیر، خانوم. سرم را از جلوی سوراخ در کنار کشیدم. برگشتم و نگاهی به اتاق انداختم؛ بهجای مبل یک تخت چوبی که رویش یک فرش قرمز پهن شده بود. ️ ️️ ️️️ ️️️️