کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان شیطان مونث جلد اول

نویسنده : مهتاب | سارا

ژانر : عاشقانه

قیمت : رایگان

رمان شیطان مونث جلد اول

-که مثل تریلی از روم رد شی؟؟؟ خندیدو لقمه پرید تو گلوش... 
لیوان نوشابه رو بهش دادم با خنده  گفتم: 
-خفه نشی یه وقت! 
-مگه برات مهمم؟! 
-مگه نیستی!؟ 
-اگه بودم که امشب میومدی خونه ام هه ! 
این آرمان هم عجب دل خوشی داشت... 
نمیدونست که من از خدامه که ثانیه هارو باهاش بگذرونم... 
اصلا تمام روزمو باهاش بگذرونم... 
دیگه خوابیدن کنارش که جز رویاهام به حساب میومد! 
ولی چه فایده که با وجود دایی و روزبه نمیتونستم دست به یه همچین ریسک بزرگی بزنم! 
بعد از قورت دادن لقمه گفتم: 
-دوست دارم بیام ولی... 
ولی  اجازه ندارم 
شنیدن جمله ی "اجازه ندارم " از زبون یه دختر برای آرمان یکم پیش پا افتاده و از مد گذشته بود و یجورایی واسش جای تعجب داشت. 
میدونستم که اون دوست دخترهای زیادی داشت که هر وقت اشاره میکرد در هر زمان و هر مکانی باهاش همراه میشدن...  
جتی الانشم مطمئنا داره ولی من واقعا نمیتونستم شب برم خونه اش. 
لقمه ی توی دهنش رو خیلی با وقار جوبد و گفت: 
-چرا نمیتونی شب بیای خونه ی من؟؟! 
باید چی جواب میدادم؟؟؟ 
بگم من یه دختر یتیم و بی کس و کارم که با دایی متعصب و زن دایی افریطه و پسر دایی معتادم زندگی میکنم؟؟؟؟ 
 اونم کجااااا... 
تو داغونترین محله ی جنوب شهر تهران... 
لای یه مشت دزد و قاچاقچی و بزن بهادر.... 
با مکث طولانی ای جواب دادم: 
-میدونی آرمان جان... 
پدر من گرچه خیلی آدم اکتیو  و باحالی هست اما همیشه اینو بهم میگه  که دوست نداره من شبها بیرون بمونم... 
آخه از اونجایی که من تک فرزند خانواده ام هستم پدر و مادرم خیلی رو من حساسیت دارن... 
بخصوص پدرم که تازه از سفر تجاریش برگشته... 
آخه حدودا دو هفته ای میشد که به لندن سفر کرده بود. 
فکر نکنم اصلا دوست داشته باشه من شب رو تو خونه نگذرونم! 
دروغ که حناق نیست. 
اونقدر شر و ور   گفتم که یه لحظه واقعا باورم شده بود خونمون تو جردن هست و بابام به تازگی از سفر تجاریش به لندن برگشته! 
آرمان هم از اونجایی که  دور و برش همشیه پر بود از آدمای لاکچری و پولدار خیلی زود تونست چاخان های منو باور کنه! 
سرش رو تکون داد و گفت: 
-پس باید بگم که بدجوری به خانوادت حسادت میکنم! 
لبخند لوندی زدم و گفتم: 
-چرااااا  ؟؟ 
یه زیتون دهنش گذاشت و گفت: 
-چون امشب تو قراره کنارشون باشی ! 
 نه... 
بهتره بگم چون تو هرشب کنارشونی! 
کاش واقعا میشد هر شب تو رو کنار خودم داشته باشم... 
تو خیلی خوشگی شانار... 
اون چشای کهربایت سگ که هیچ...  
یه خرس گنده داره... 
یه خرس وحشی.... 
تو دلم پوزخندی به خودم و تمجیدهای آرمان زدم. 
من بیچاره اگه پدرو مادر داشتم که وضعم این نبود. 
هرشب کتک...  
هر روز دعوا.... 
فروش مواد برای روزبه... 
تحمل تهدیدای  رفقاش... 
ترس از تجاوز.... 
ترس از ربوده شدن.... 
آرمان چه میدونست من چی ام و کی ام و کجا زندگی میکنم. 
مطمئن بودم اگه میدونست بیخیال قیافه و خوشگلیم میشد و فورا باهام کات میکرد! 
دستشو جلوی صورتم تکون داد و گفت: 
-کجایی؟؟؟ با گیجی گفتم: 
-هان؟ خندید و گفت: 
-کجا تشریف داری زشتو  خانم. 
ابروهامو بالا دادم و با اعتماد بنفس گفتم: 
-من از الکسیس هم جذابترم! 
آرمان لبخند دندون نما و دل ربایی زد و گفت: 
-اونکه توش شکی نیست عزیزم! 
خندیدمو  یه تیکه کاهو  تو دهنم گذاشتم . 
راستش... 
این قشنگترین ظهر زندگیم بود . 
دلم نمیخواست تموم بشه... 
دلم میخواست لحظات همینطور کش بیارن... 
بی پایان بشن.... 
طولانی بشن... 
آرمان که تقریبا هیچی از غذاش باقی نمونده بود ، درحالی که پشت گردنش رو میخاروند گفت: 
-شانار...؟ 
-بله؟ 
-میتونم یه سوال خصوصی ازت بپرسم؟ عرق سردی روی پیشونیم نشست.. 
دستام شل شدن و قاشق و چنگال از لای انگشتام ولو شدن.... 
قلبم بشدت می تپید و همه ی اینها به این دلیل بود که من میترسیدم مبادا اون بخواد از خانواده و محل زندگیم بپرسه و منو بزار لای منگنه.... 
یا مثلا اینکه بگه میخواد پدرم رو ببینه... 
یا یه چیزی تو همین مایه ها! 
آب دهنمو قورت دادم و همونطور که موهامو دست مبکشیدم با لکنت گفتم: 
-س...سوال...؟  چ...چه سوال خصوصیی؟ 
-خب....میخواستم بدونم.... 
وسط حرفش پریدم و گفتم: 
-چی رو بدونی؟ 
-بدونم که تو دختری یا نه، 
پس میشد با شنیدن یه سوال تا مرز مردن رفت و برگشت... 
پلکهام رو روی هم گذاشتمو نامحسوس نفس راحتی کشیدم و جواب دادم: 
-چرا فکر کردی ممکنه نباشم؟ 
-این فقط یه سوال بود عزیزم! 
 دلم نمیخواد ناراحت بشی! 
-من دخترم... 
-چقدر بد!!!!! 
"چقدر بد" رو اونقدر غلیظ و با تاکید گفت که یه لحظه شوکه شدم... 
شونه هامو بالا انداختمو گفتم: 
-اینکه من دخترم بده؟؟؟؟ 
سرش رو نزدیک صورتم آورد و آهسته لب زد: 
-اهوم.... 
چون دلم میخواست امشب یه شب خوب رو کنار هم بگذرونیم... 
شبی که طعم اوج لذت رو بچشیم..  
 خوشگل من......