رمان شیطون نباش
نویسنده : نامعلوم
ژانر : عاشقانه
قیمت : رایگان
رمان شیطون نباش
‹ #شیطون_نبآش????????› ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️????╸╸╸╸╸╸╸╸ #part_4 _هرکاری کردم حاضر نشد آمپول تزریغ کنم. اخم کرد... یا جدالسادات الان میزنه ساقطم میکنه خدایا ننم یه بچه داره اونم منم زیاد نبین براش.. الهی امین. _چرا؟! _به خدا دکتر تقصیر من نبود... _سِرُمش تموم شده؟! پلکم پرید.. یا خدا! سرم یادم رفت... مردک انقدر بحث کرد به کل یادم رفت که باید سرم بزنه. عن بهش... خب گوسفند نفهم تو که درد و مرض نداری چرا میای درمانگاه سرم نزده هم میری؟ برای دیدن روی گل این دکتر خوش اخلاق؟! پوفی کشیدم و با خجالت گفتم: _رفت.. به ولله دکتر تا گفتم آمپول، رم کرد.. چیز ببخشید عصبی شد! صبر نکرد اصلا سرم بزنیم. با همون اخمای درهم نگاهم کرد چشمات دربیاد که هربار منو زهر ترک میکنی! یک هفته نشده میشناسمش ولی مثل سگ بداخلاقه. تو شهرستان یه نونوا همانند همین دکتر داشتیم که یه شهر میگرخیدن از خشمش... نمونش خوده من یبار انقدر غرق ابهت و اژدهای درونش بودم که اشتباهی صف مردا وایسادم خدایا شکرت هرجا میرم یکی از این پاچه گیرا به تورم میخوره یادم میاد زندگی چقدر میتونه خشن باشه.. _اسم مریض چی بود؟ ╸╸╸╸╸╸╸╸╸✏️???? ╸╸╸╸╸╸╸╸╸