شکلات تلخ من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : طنز
قیمت : 45000 تومان
شکلات تلخ من
#پارت_12 شکلات تلخ من???? ـ چه پوستی داری داداش! چقدر صافه! خمیر ریشت چیه؟ ما که هر چی شش تیغه هم میکنیم این طوری صاف نمیشه پوستمون! وای خدای من حالا چی جوابشو بدم؟! من اصلا از مارک خمیر ریش ها اطلاعی نداشتم! تا حالا به این جاش فکرنکرده بودم... داشتم دنبال مارک می گشتم که خدا رو شکر ماکان نجاتم داد. ـ طاهر؟ طاهر؟ حواست کجاست؟ پاشو بایست دانی اومد. تازه متوجه صدای در خونه شدم که بسته شد. با عجله لباسمو صاف کردم وایستادم وای بالاخره دیدمش، واقعا قیافش محشر بود! یه پسر قد بلند و چهارشونه، با هیکلی تو پر و موهای قهوه ای که زده بود بالا، با پوستی سفید و چشمایی به رنگ آبی. کلا تیپ و قیافش خیلی توی چشم بود. غرق در قیافه و تیپش شده بودم که دیدم یهو از سر جاش تکون خورد... اومد جلو و جلوتر و بعد رو به روم ایستاد... با چشم های آبی بی احساسش بهم زل زد لب زد: ـ ماکان این طاهر طاهریکه می گفتی همینه؟ همچین از این دوستت صحبت کردی، ما گفتیم کی هست! اما حالا دارم می بینم یه پسریه که از بس لاغر و ظریفه، آدم فکر می کنه یه دختر رو به روش ایستاده. ببینم ماکان تو این دوستای عتیقه رو از کجا پیدا می کنی؟ خب اینا مهم نیست، ببین بچه جون، اگه الان این جا و توی این خونه ای، به خاطر اینه که دوست ماکانی، ولی برای این که بتونی این جا بمونی، باید بدونی که این جا یه سری قوانین خاص خودش رو داره که همه باید رعایتش کنن! یک، این که هیچکس بدون هماهنگی با من مهمون دعوت نمیکنه... دو، این جا مهمونی نمیگیری. سه، هر روز نوبت یکی هست که میز نهار و شام و صبحونه رو آماده کنه و ظرفا رو بشوره! چهار، با صدای بلند آهنگ گوش نمیدی. پنج، اگه خواستی شب تا دیر وقت بیرون باشی، بهتره دیگه نیای خونه. فعلا همیناست، اگه چیز دیگه ای یادم اومد بعد بهت میگم...