شکلات تلخ من
نویسنده : نامعلوم
ژانر : طنز
قیمت : 45000 تومان
شکلات تلخ من
#پارت_13 شکلات تلخ من???? نگاهی به سرپام انداخت از چشای جذابش داغ شدم.. غرید: _چیه نکنه زبونت رو موش خورده؟ چرا اِنقدر ساکتی؟ ببینم نکنه غیر هیکل زیبات، زبون هم نداری؟ نفسم گرفت... خیلی بی ادب بود! میخواست با طاهرهم این جوری حرف بزنه؟ براق شدم و بدتر از خودش تو چشماش زل زدم. ـ اگه منم الان این جام، فقط و فقط به خاطر ماکانه، چون اون یه دوست بی نظیره و فکر می کردم با افرادی دوست و همخونه بشه که شعورشون خیلی بالاتر از این حرفاست که با مهمونشون اِنقدر با گستاخی صحبت نکنن، اما دیدم نه، ماکانم ممکنه دچار اشتباه بشه. با چشمای آبی شیشه ایش خیره نگاهم کرد. چشمای وحشی داشت. لبش با لبخندی کج و کوله شد که بدتر از صد تا اخم بود! پچ زد: ـ زبونت بد جوری درازه، ولی عیب نداره، خودم کوتاهش می کنم! ماکان باصدای آرومی لب زد: ـ بابا خب خدایی بد زدی تو غرورش... جواب میده! بدون این که به ماکان نگاه کنه و همچنان که به من زل زده بود، ماکان رو مخاطب قرار داد. ـ تو ساکت، خودش شیش متر زبون داره.. لازم نیست تو ازش دفاع کنی... سعی کن تو دست و بالم نباشی، چون من یه کم اعصاب درست و حسابی ندارم. موهای پر پشتشو که حسابی هم فشن بود، با دست کنار زد و بی حرف رفت و این یه اعلان جنگ بود... بره به جهنم، پسره ی از خودراضی! وقتی دانی در اتاقش رو بست، یهو..