کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

شکلات تلخ من

نویسنده : نامعلوم

ژانر : طنز

قیمت : 45000 تومان

شکلات تلخ من

#پارت_15
شکلات تلخ من????

لب زدم:
ـ مرسی سامیار. هر چی دانی بد اخلاقه، تو به جاش خیلی خوب و آقایی. خوشحالم که همخونه های خوبی مثل تو و ماکان دارم.

ـ خواهش میشه داداش طاهر. خب من میرم اتاقم، تو هم برو استراحت کن. فعلا.

اینو گفت و رفت داخل اتاقش. من موندم و یه اتاق حدودا پونزده متری. رفتم داخل و درش رو بستم. درسته از اتاق خودم توی خونه مون کوچیک تر بود، ولی به دل می نشست. رو به روی در یه تخت یک نفره بود، سمت چپ تخت یه پنجره بود که احتمالا به حیاط باز می شد، یه میز آرایش هم سمت چپ پنجره بود و کنارش یه کمد بود که توش لباسام رو می تونستم بذارم. رنگ خود اتاق آبی بود، اما رنگ رو تختی و پرده اتاق سورمه ای بود.
خیلی خسته بودم، دلم می خواست فقط بخوابم و فردا وسایلم رو سر جاش بذارم.

حتی حوصله نداشتم لباسام رو عوض کنم. با همون لباسا خودمو انداختم روی تخت. داشت چشام بسته می شد که یهو یادم اومد قرار بود رسیدم، به مامان و بابا خبر بدم، اما به کل فراموش کرده بودم! زودی رفتم گوشیمو روشن کردم و با خونه تماس گرفتم. بااولین بوق گوشی رو برداشتن. 

معلوم بود خیلی منتظر تماس من بودن. بعد از صحبت با مامان و بابا و گوش کردن به توصیه هاشون و قول دادن بهشون که مواظب خودم باشم، تلفن رو قطع کردم و از فرط خستگی با همون لباسا به خواب رفتم.

توی عالم خواب و بیداری بودم که متوجه صدای حرف زدن مردی شدم. وای بابا که از این عادتا نداشت که اول صبح اِنقدر بلند بلند حرف بزنه! اصلا بابا با کی داره اِنقدر بلند حرف می زنه؟ طاهر که الان باید خواب باشه.طاهر، طاهر ، طاهر، یهو انگار همه چی یادم اومد! من فرانسم، بابا کجا بود؟! پس این صدا مال کیه؟ یه کم دقیق تر شدم، دیدم دِ صدای دانی میاد! یعنی داره دعوا می کنه که اِنقدر بلند بلند صحبت می کنه؟! خب چقدر خنگم من، حتما داره دعوا می کنه! یعنی با کی و سر چی داره بحث می کنه؟ نکنه در مورد منه؟! وای خدا جون نکنه حرفای دیشبم باعث بشه منو بندازه بیرون؟! اون وقت من این جا چی کار کنم؟ باید برم بیرون ببینم اوضاع از چه قراره.