کلبه کتاب | دنیای کتاب و رمان و کتاب صوتی

کلبه کتاب

رمان تیمارستانی ها

نویسنده : مرجان فریدی

ژانر : فانتزی

قیمت : رایگان

رمان تیمارستانی ها

كمي خيره و اخم كرده نگاهم كرد و سرش رو كج و چشم ريز كرد و به كل اجزا ي صورتم خيره شد و سرش رو آورد   
جلو به موهايي كه رو ي چشم سمت چپم ريخته بود زل زد و يهو لپاش رو باد كرد و يه فوت كرد كه كل موهام رفت  
با لا.  
بلند خنديدم و دستش رو گرفتم و از اتاق خارج شديم.  
داشتم مي بردمش سمت اتاقش كه با ديدن ا د ي كچله كه داشت با بي  سيمش با يكي حرف  
مي زد و هم زمان روانيارو چك م ي كرد ترسيده دست كرو لال رو گرفتم و كوبيدمش به ديوار و پشتم رو به ا د ي  
كردم و نبايد مارو با هم  مي ديد وگرنه به خاطر دفه قبل كه قصد قرارداشتيم از هم جدامون مي كردن.  
كرو لال گيج نگاهم كرد و اد ي من رو نديد و رد شد و نگاه  سيا ه و براق كرولال خشك شده رو ا دي مونده بود.  
با  گيجي نگاهش كردم و گفت م:  
-هو ي...كرو لال...مريض...الاغ.  
حواسش به پشت سرم بود و دستاش مشت شده بود و صدا ي تيكتيك استخوناش رو مي ش نيدم!  
البته در تخيلاتم!  
نفس نفس  مي زد و برگشتم و ديدم ا د ي كنار همون دختر پرستاره كه يوني فرمش رو دزد يدم ايستاده و داره ب ا  خنده بهش چي ز ي مي گه.  
گيج گفتم:  
-چيه؟ چرا جني شد ي؟ به دختره چشم دار ي بي حيا؟  
هولم داد و با قدم ها ي بلند رفت سمت ا د ي و برش گردوند و يقيش رو گرفت و چسبوندش به ديوار و اد ي كوتاه تر   بود و چاغ تر و كرولال هيكلي تر و وحشي تر!  
اد ي مبهوت داد  ي زد و دستش رو برد سمت شوكرش كه ديدشوكرش تو ي جيبش نيست!  
مبهوت به كرولال نگاه كرد و پرستاره ج يغ زد و دوييد تا نگهبانا رو صدا بزنه كه پاهام رو خيلي نامحسوس درازبرهنه  
كردم و زير لنگي گرفتم كه رو هوا معلق شد و اوپس خورد زمين!  
اد ي با دستش دنبال شوكرش بود كه كرولال شوكر رو از لابه لا يدستاش درآورد و جلو ي چشم اد  ي مبهوت گرف ت  و تكونش داد و با پشت شوكر كو بيد تو صورت ادي  بلند زدم زير خنده و دست زدم و گفت م:  
-بزن بتركونش كچلو  
روانيا ريختن دورمون و همه شروع كردن به جيغ و داد و بالا و پايين پريدن و بعضيا ام مثل منگلا نگاه مي كردن.  
كرولال اد ي رو انداخت زمين و لگد ي به پهلوش زد و اد  ي داد زد و من  نيش چاكوندم  
دختر پرستاره بلند شد و جيغ زد و من دستام رو بلند كردم و به حالت شيرجه گفتم:  
-اينم يه شيرجه خوشگل...  
و مستق يم پريدم روش كه جيغي زد و رسما از هم پاشيد!  
صدا ي سوت نگهبانا اومد و رواني هارو كنار زدن و من از رو دختره بلند شدم و اون تكون نمي خورد بدبخت فكر كن م  مرده بود!روحش شاد دختر خوبي بود  
  
  
از بين جمعيت كرولال رو د يدم كه چند تا نگهبان گرفته بودنش و به زور مي بردنش سمت اتاق شوك  
جيغ زدم و دنبالش دوييدم كه يكي از پشت محكم گرفت م.  
-نبرينش،نبرينش  
پرستارا به كمك اد ي آش و لاش رفته بودن و كرولال نعره ميزد و تقلا مي كرد ولش كنن.حت ي يكي دوتا از نگهبانا رو  زد اما در اخر بردنش سمت پله ه ا.  
با گريه نشستم رو زمين و دستا ي كسي كه گرفته بودم شل شد و زار زدم   
برگشتم و با گريه به كسي كه با لا ي سرم اي ستاده بود نگاه كردم همون پسر لاغر و مو سياه بود كه ادام رو درمياورد .  
لبخند ي زد و گردنش رو كج كرد و به فرانسو ي گفت:  
-گريه نكن  
با پشت دست اشكام رو پاك كردم و نگهبانا اومدن سمتمون و يك ي يكي بردنمون سمت اتاقامون  
پسر مو مشكي دست تكون داد و از پله ها بردنش پايي ن  
در اتاق كه روم بسته شد نشستم رو زمين و گريه كردم بلند بلند وسط گريم جيغ مي زدم:  
-كرولالم رو نزنيد،بهش برق وصل نك نيد گناه داره  عصبي پاهام رو كوبيدم به ز مين و جيغ زدم:  
-كم عقب مونده بود؟ كم لال بود؟  مي بريد كلا مي كشين ش.  
باز گريه كردم و نمي دونستم چرا گريه مي كنم اصلا دليلي نداشتم اما انگار يه شا د ي تو وجودم بود كه مي خواس ت  گريه كنم.  
كل شب رو زار زدم و سرم رو، رو خوش خواب تخت گذاشته بودم و بالشت رو رو ي سرم گذاشته بودم و اون ز ير   
گريه كه نه...عر  مي زدم!  
و باز هم نمي دونستم چرا!؟  
كل شب رو هم ين طور ي گذروندم از تو ي محوطه سبز ساختمون صدا ي جيرجيرك و تكون خوردن شاخه ها ي  
درخت رو مي ش نيدم و شب بود و صداها عجي ب آزارم مي دادن چرا ساكت نمي شد ن؟  
بلند شدم و با حرص رفتم سمت پنجره و جيغ زدم:  
همگي ساكت!  
سرم رو با دست گرفتم و طول اتاق رو راه مي رفتم كه صدا ي خش خش شن يدم از ب يرون اتاق بود   
با سرعت دوييدم سمت در و وقتي ديدم قدم به شيشه با لا ي در نمي رسه دوييدم سمت صندلي چوب ي و برش داشتم  
و گذاشتمش پشت در و با سرعت رفتم بالا و كف دو تا دستام رو به در چسبوندم و از پشت شيشه به زور با قد  
بلند ي تونستم نگهبانا رو ب بينم.  
دو تا از نگهبانا بودن كه بازوها ي يك پسر رو گرفته و مي كشيدنش سمت اتاقش.  
پاها ي پسره افتاده بود رو زمي ن و نگهبانا ام به زور مي كشوندش سمت اتاق كرو لال  
نگاه م خشك شد و دهنم  نيمه باز موند اون كرولال خودم بود؟