
رمان تیمارستانی ها
نویسنده : مرجان فریدی
ژانر : فانتزی
قیمت : رایگان
رمان تیمارستانی ها
خندم رو قورت دادم و دختره بدوننگاه كردن بهم درحالي كه سرش رو كج كرده و چشما ي گردش رو به ديوار دوخته بود گفت: -اسم من كاملياست مي دونم چرا اين... با دست به كرولال اشاره كر د -اوننگهبان خپله رو زد! چشم ريز كردم و به نگاه گرد و رنگيش زل زدم و گفت م: -خب چرا؟ كرو لال نگاه مرموزش رو بين من و كاملي ا مي چرخوند. كامليا آروم و با صدا ي ريز شده گف ت: -چون نگهبان خپله دزده خودم د ي دم كه وسايلمون رو از بخش امانت دار ي برمي داره! اخم كرده سرم رو پايين انداختم و موهام رو از جلو ي چشمم كنار زدم و گفتم: -يعني اد ي چيز ي از كرولال دزد يده؟ كامليا بلند شد و موهاش رو پشت گوش زد و گف ت: -من خبرم رو دادم من خبرنگارم و خيلي تو كارم حرفه ا ي هستم و كلي معروفم بر ا ي همين بهت خبر رو دادم پشتش رو كرد و رفت و بلند خن ديدم و گفت م: -اگر تو خبر نگار ي پس من م آنجلينا جولي ام كرولالم برد پيت ه برگشتم و به چشما ي قير ي كرولال زل زدم. حدسم اين بود كه اد ي گردنبند كرولال رو از امانت دار ي دزديده و كرولالم فهميده و بهش حمله كرده سوال اين جاست اگر گردنبند دخترونست اد ي مي خواد چ ي كار! ؟ *** تو حموم بودم و پرستار موهام رو مي شست و لرز كرده بودم و صد ا ي جيغ جيغ دختر كنارم رو موخم بود. بعد چند دق يقه حوله پوش اي ستاده بودم و پرستار مو قرمز و كك مكي لباسام رو تنم مي كرد. اون پرستار رو موخه جود ي با موها ي فر فريش از كنارم رد شد و در حالي كه حوله خيس يكي از روان يا رو آوي زون مي كرد رو به پرستار كنارش گفت: -اوه خيلي متعجبم! اد ي بهم يه گردنبند خيل ي گرون قيمت هديه داده واقعا خوشگله. شاخكام فعال شد و نگاه ريز شدم رو به جود ي دوختم و پرستار داشت شلوارم رو بالا مي كشي د جود ي دست برد و يقه اسكي سورمه ا ي رنگش رو كمي پايين ك ش يد و نيشش شل شد و سرم رو بلند كردم و چشم درشت كردم و با ديدن برق نگ ي ني شكل ستاره كوچولويي كه از زنجير ظريفي آويزون بود نيشم شل ش د خودشه! پيداش كردم! *** كنارش رو نيم كت نشستم و به موها ي خوش رنگش زل زدم و گفتم: -اگر يه كار ي ازت بخوام برام مي كني ؟ كامليا نگاه غم زدش رو از پسر مو سياه گرفت و گفت: -چي؟ به جود ي كه تو محوطه راه مي رفت و حواسش به يكي از روانيا بود خيره شدم و گفتم: -كمك كني اون گردنبند رو بدزدم سرش و بلند كرد و گف ت: -كمك مي كنم اما تو ام كمك كن ديان عاشقم شه اخم كرده گفت م: -ديان كيه؟ به پسر مو مش كي كه داشت ك مي دور تر از ما بپر بپر ورزش مي كرد اشاره كرد اينم كه عاسق چه خلي شده! پ س اسمش ديان بود لبم رو غنچه كردم و با كمي ادا ي فكر كردن گفت م: -قبوله لباش كش اومد و دستم رو گرفت و كشيد و بلندم كرد درست پشت سر جود ي ا يستاديم و گفت م: -مي خوا ي چي كار كني ؟ با چشما ي پر هيجاني گفت: -آماده ا ي؟ با گيجي نگاهش كردم و گفت م: -ها؟ مشتش كه رو گونم فرود اومد تازه فهميدم نقشه اش چيه خاك بر سر! پريد روم و شروع كرد به موهام رو كشيد ن جود ي با سرعت دوييد سمتمون و سعي كرد كام ليا رو جدا كنه اما نمي تونس ت كامليا يهو موچ پ ا ي جود ي رو گرفت و كشيد كه جود ي افتاد روم وناقص شدم. با درد جيغ زدم و بي خيال درد شكم و س ينم شدم و با سرعت ب ين تقلاها ي جود ي برا ي بلند شدن و سوت نگهبان ا دست بردم پشت گردنش و با لمس زنجير گردنبند رو از گردنش محكم كشيدم وهمون لحظه جود ي از روم كنار رف ت و نگهبان من رو كشون كشون از پشت بلند كرد فور ي گردنبند رو تو مشتم پنهون كردم و كامليا چشمك زد و اونم مثل من بردن ش در اتاق رو روم بستن و فور ي مشتم رو باز كردم و به گردنبند نگاه كردم نشستم رو تختم و زنجير پاره شدش رو بلند كردم و يكي از حلقه هاش باز شده بود با انگشتم حلقه رو گرفتم و با دندونم چفتش كردم. دوباره قفلش كردم و به ستاره كوچيك و ظريفش چشم دوختم چه خوشگل بود! لبخند زدم بلاخره معما ي گردنبند رو حل كرده بودم حتما كرولال خيلي خوش حال ميشه رو ي تخت دراز كشيدم و غرق خ يالات خودم شدم و اون قدر با خودم حرف زدم و شعر زمزمه كردم كه خوابم برد. وارد اتاقش شدم و آروم در رو بستم و رو ي تخت دراز كشيده و ساعدش رو ي چشماش بود ني ش چاكوندم و رفتم كنارش نشستم و خم شدم و دم گوشش يه جيغ فرا بنفش كشيدم كه نيم خ يز شد و يهو مو چ دستم رو گرفت و برم گردوند و كوبوندتم رو تخت و با چشما يقرمزش بهم زل زد و من اما همچنان نيشم شل بود. عصبي و تند تند نفس مي كشيد و قبل اين كه بكشتم دست بردم و از تو جيبم گردنبند رو در اوردم و دستم ر و بردم بالا و گردنبند رو از لابه لاي انگشتام جلو ي چشماش آوي زون كردم نگاهش خشك شد رو گردنبند و نگاهش ناباور به گردنبند خير ه موند دستش رو آورد بالا و گردنبند رو گرفت كف دستش و چند بار پلك زد