کلبه کتاب | تجربه‌ای نو از کتاب‌های الکترونیکی و داستان‌های شگفت‌انگیز

رمان تیمارستانی ها

نویسنده : مرجان فریدی

ژانر : فانتزی

قیمت : رایگان

رمان تیمارستانی ها

نگاه م رو دور تا دور اتاق چرخوندم و اتاق كمي تاريك تر از حد معمول بود،دلم برا ي خونه تنگ شده بود ولي اونا  دلشون برا ي من تنگ نشده.  
اگر دلشون تنگ شده بود ميومدن اين جا.  
من افسرده بودم و منزو ي و گوشه گير.  
اما خونوادم به خاطر شراره و تماي لاتش به اين ور آب خونشون روعوض كردن منم مثل يكي از وس ايل بي ارزش  خونشون به اين كشور اوردن.  
و حالا ا ين تيمارستانم ، تيمارستاني كه همه جور ادم توش هست.از هر نژاد ي اما نود درصدشون واسه همين شهر  و  كشورن.  
پاهام و جمع كردم و سرم و روي زانو هام گذاشتم و چشم بستم.  
  ****
با صدا ي قچ قچ  ا ي كه مي شنيد م چشم باز كردم و نگاه وحشت زده و مبهوتم و به ت يز ي قيچي ا ي دوختم ك ه  درست كنار گوشم بود.  
جيغي زدم و از جا پريدم:  
-يا امام هشتم.  
پرستار با وحشت نگاهم كرد و موها ي چتريش و كنار زد و جيغ زد:  
-بشي ن  
با بهت و ترس به قيچي نگاه كردم و عقب عقب رفتم.  
بلند شد و هيكلش ازم خيلي درشت تر بود.  
اين بار با  غيض به سمتم اومد و دوباره جيغ زد:  
-گفتم بشي ن.  
چشمام و ر يز كردم و داد زدم:  
-بشينم كه چي بشه؟   
از حرفي كه زدم عصبي شد و دست برد كنار يق يش و يه سيم دور يقيش بود.  
رو به اون بي س يم سياه رنگ گفت:  
-ا د ي بيا اتاق ٧٨٠.   
با ترس نگاهش كردم.جيغ زدم:  
-نه  
بازوم رو گرفت و هيچي همچنان دستش بود دور  قيچيش يه نوارا ي پلاستيك ي بود.ش ايد برا ي اين كه بهم آس ي ب  نرسه.  
هولم داد رو  ي تخت و جيغ زدم:  
-به من نزديك نشو دختره زش ت.  
دختره با چشما ي گرد نگاهم كرد و لگد ي به پام زد و اومد سمتم كه دوباره جيغ زدم:  
-كمك...اين مي خواد بهم دست دراز ي كنه.  
چشماش گرد شد و داد زد:  
-چي مي گي روا ني!  
لگد ي به رونش زدم و جيغ زدم:  
-رواني خودتي؛ من رواني نيست م.  
در اتاق باز شد و با ديدن نگهبان كچل و بد ق يافه ا ي كه خاطره خوشي تو اين چند ماه ازش نداشتم وحشت زده جيغ  زدم:  
-وا ي كچل اومد.  
ا د ي نگاهم كرد و نگاه سرد و ترسناكش رو اول به پرستار دوخت و بعد به من به سمتم اومد و تو خودم جمع شدم كه  
بازو هام رو محكم گرفت كه از درد ضعف رفتم و دست و پا زدم.  
دختره با نگاه پيروز ي قيچي رو برداشت و من س عي كردم دست و پا بزنم اما اد ي فور ي داد زد؛   
-يه بار ديگه تقلا كني به خدا قسم بهت شكر مي زنم تا بمير ي.  وحشت كردم دست از تقلا برداشتم و پرستار موهام رو از دو طرفريخت رو شونم ، به موها ي نا مرتب و كوتاه بلند م  خيره شدم.  
نصف موهام تا انتها ي كمرم مي رسيد و نصف موهام رو سينه!  
با وحشت و ترس يده به  قيچي زل زدم و زدم ز ير گريه.  
اما بدون توجه به من لرزون و يخ زده موهام رو ق يچي كرد.  
قد دو طرف رو اندازه كرد و موهام حالا قدش تا رو ي سينه ام مي رسيد.  
وقتي ا د ي بازوها ي كبود و له شده ام و رها كرد به پهلو افتادم رو تخت و بلند زدم زير گريه.  
پرستار موهام رو از كف زمين برداشت و كمي نگاهم كرد و زير لب گف ت:  
-ديوونه احمق   
همراه با ا د ي از اتاق خارج شدن و اونا فكر مي كردن از رو  ي د يوونگي گريه مي كنم.اما من به گذشته برگشته بود م  
نگاه يخ زدم به پنجره اتاق بود و با هر نفسي كه  مي كشيدم موهام از رو ي صورتم كنار مي رفت و دوباره بر  م ي  گشت.  
قطره اشكي از چشمام فرو ري خت و راه گونم رو پ يش گرفت و از نوك بي نيم افتاد رو ي بالشت و چشم بستم و ب ه  سيزده سال پ يش سفر كردم.  
  
يه دختر بچه هفت ساله بودم.  
با موها ي خرمايي و لخت و بلن د.  
نه اين كه مامان برا ي خوشگل شدنم موهام رو بلند كرده باشه ها نه! 
برا ي اين كه وقت نمي كرد ببرتم آرايشگاه  موهام تا كمرم  مي رسي د.  
همه به موهام نگاه مي كردن يه دختر ريزه ميزه با لپ ها ي تپل سفي د و حجم پر ي از موها ي خوش رنگ و بلند ارزوي  
مادر همه دوستا ي مدرسم بودم هميشه با اش تيا ق نگاهم م ي كردن.  
اما مامان خودم يه بارم اون طوري نگاهم نكرد.  
دوسم نداشت، مي دونم هيچ وقت دوسم نداش ت!.  
هيچ وقت برام موهام رو نبافت مثل موها ي شراره خرگوشي نبست هيچ وقت ويتا مينه هايي كه برا ي موها ي شراره  مي گرفت رو برا ي من نخريد.  
هفت سالم بود ؛خورده بودم زم ين چون موهام جلو ي چشمام ريخته بود و جلوم و نديده بودم مامان تا مي تونس ت  
غر زد و مي گفت بي دست و پا ...منم با گريه تو درمونگاه بهش گفتم اگر تو موهام رو ببند ي و بباف ي  
اين طور ي نمي شه گفتم تو دوسم ندار ي.  
همه برگشتن و نگاهش كردن بر ا ي اولين بار خشك شده نگاهم كرد پلكش پريد و دستم رو گرفت و بدون توجه به  
زانو ي زخم و تازه پانسمان شدم من رو كشون كشون برد به اولين آراي شگاه سر راهش.  
جيغ زدم گريه كردم كلي پول انداخت جلو ي آرا ي شگر و گفت بهش اهميت نده موهاش و از ته بتراش !  
موهام رو تراشيدن تموم موهام و...