رمان وسوسه
نویسنده : نیلا
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان وسوسه
.. کمی رنگم پریده بود..تمام حرفایی که تو ذهنم آماده کرده بودم ...همه دود هوا شد ..ذهنم خالی از هر چیزي شد به غیر از مسعود. ...تنها اسمی بود که حافظه ام مدام تکرارش می کرد .... بعد از دو سه دقیقه اي...... دو سه ضربه به در زده شد و مسعود وارد اتاقم شدسلام ارومی داد ...فقط سرمو مثل خنگا تکون دادم و چیزي نگفتم ...سرم پایین بود..انقدر که تو اون لحظه ها از اقام می ترسیدم از خدا نمی ترسیدم ..... خانوم جون که پشت سر مسعود بود بعد از کمی تعارف تیکه پاره کردن. ...از اتاق بیرون رفت و درو نیمه باز گذاشت منم مثل مجسمه ابوالهول وسط اتاق وایستاده بودم ......خودمم نمی دونم چرا اونجا وایستاده بودم...بوي ادکلنش تمام فضاي اتاقمو پر کرده بود....هنوز سرم پایین بود ... یه جور واهمه یه جور ترس مانع می شد سرمو بیارم بالا و ببینمش خودمو که کنارش مجسم می کردم می دیدم در برابرش نی قلیونی بیش نیستم ... فکر می کردم بخواد کمی تو اتاقم بچرخه و وسایلمو برانداز کنه..... .. اما یه راست رفت طرف صندلیمو از پشت میز کشیدش بیرون .....و در کمال ارامش روش نشست. ... مسعود- چرا نمی شینید؟.....اتاق خودتونه ....من که نباید تعارفتون کنم .... سرخ شدم و لبه تخت نشستمبعد از کمی سکوت ... مسعود- میشه سرتونو بیارید بالا ....اینطوري احساس می کنم دارم با دیوار حرف می زنم