رمان وسوسه
نویسنده : نیلا
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان وسوسه
... خانوم جون - هدي کاري نکن رسیده ایم خوه گلایتو به اقات بکنم ساکت شدم و خانوم جون دستمو کشید و به طرف یکی از اتاق رفتیم ...هنوز بازوم تو دست خانوم جون بود ... که چشمم بهش افتاد...بهم نگاه می کرد بهش چشم غره رفتم ...خواستم براش زبون در بیارم ولی تو این جمعیت نمی شد ..پس رومو کردم یه طرف . ... دیگه احساس می کردم به یه طلا فروشی متحرك امدم ...زنا انقدر از خودشون طلا اویزون کرده بودن که هر ... کدوم براي خودشون یه طلا فروشی سیار بودن چطور با این وزنه ها راه می رن ....بیچاره شوهراشون..چقدر کیسه هاشون باید تا الان شل کرده باشن خانوم محبی رو قبلا تو خونه فاطمه خانوم که دوره قران گذاشته بود....دیده بودم .....چهره اش مهربون ..... .....بود....اینم یه چند کیلویی از خودش اویزون کرده بود خانوم محبی تا مارو دید لبخندي زد....اما حتی به خودشم یه زحمت نداد که کمی تکون بخوره...انگار داشتن کنیز زر خریدشو براش می بردن و اونم با سر خوشی به کنیزش نگاه می کردخانوم جون - خانوم محبی اینم هدي جون ... به به هدي خانوم ...حال شما ..فکر می کردیم دیگه امشب نتونیم شما رو ببینیمفقط لبخند زدم که خانوم جون با دست به پشتم زد که بنال و سلام کن سلام- ... سلام به روي ماهت عروس گلم (در این سن عقل حاکم نیست و فقط حرفاي که به سر زبونت میاد بیشتر حکمرانی می کنه)من که عروستون نیستم- ...خنده از روي لباش ماسید و اروم به مادرم نگاه کرد .... با نگاهی که خانوم جون بهم کرد یاد کمربند اقاجون افتادمهول کردم با اجازتون بچه ها منتظر من هستن- .... و بدون کوچکترین حرفی از اتاق زدم بیروندر حال در اوردن اداي خانوم محبی ..عروسم... عروس گلم..حالا پسرت کی هست- این اقاجونم می ره عتیقه پیدا می کنه .....حتما پسرش از این سوسولایی که به زور دماغشونو می کشن بالا ..... ...براي هر کاریشم باید با مامانش صلاح و مشورت کنه مامانی باید برم توالت... اخه می دونی که جیش دارم ......اونم چند کیلو.... یه دونه محکم زدم کف سرم به خاطر بخت واقبال بلندم.