رمان وسوسه
نویسنده : نیلا
ژانر : اجتماعی
قیمت : رایگان
رمان وسوسه
... تا اخر این ماه عروسیته ..دیگه هم نبینم از این حرفا بزنی ..... حالا از جلوي چشام برو گم شو .... با چشاي گریون و و در حالی که دستم رو صورتم بود به طرف اتاقم دویدم این چه قانونی بود که من باید ازش پیروي می کردم ..به چه حقی دیگران تو زندگی من دخالت می کردن ..... افکاراي مختلفی تو ذهنم نقش می بست..از زمین زمان متنفر بودم ..حتی می خواستم خودمو بکشم تا تو ....مراسم اخر هفته حاضر نشم ... خیلی ارزو ها داشتم ....اما با این ازدواج می دونستم به هیچ کدومشون نمی رسم ..... و باید همه رو تو دفتر خاطرات ذهنم فقط ثبت کنم و روزي هزار بار به یادشون حسرت بخورمبا خواهرم زیاد صمیمی نبودم ..اون که سنی نداشت از پیشم رفت ... پس هیچ وقت ما دو تا خواهر وقت نکردیم از رازامون باهام حرف بزنیم یا دردو دل کنیم تنها کسی که باهاش خیلی صمیمی بود الهه بود....از کوچیکی باهام بودیم ..اونم به لطف خانواده ها که همیشه ...تو خونه هم رفت امد داشتیمالهه- دیدیشنه- الهه- دربارش چی؟ چیزي می دونی؟بگم هیچی باورت می شه- الهه- اره اگه می گفتی می دونم از تعجب شاخ در میوردم می دونی فکر می کنم از بودن من تو اون خونه خیلی عذاب می کشن- الهه- این حرفو نزن اقات دیده مورد خوبیه....... حیف از دست بره به جون تو الهه ...من اقامو میشناسم ..حتما خودش پیشنهاد داده...وگرنه که تا الان چرا از این حرفا نبود -... ....این همه هم خانوم محبی رو دیده بودم هیچ وقتم بهم نمی گفت عروسم..نمی دونم چی بینشون گذاشته که حالا یاد من افتادنالهه- حالا می خواي چیکار کنی ؟نمی دونم- دوتایی رو زمین و در حالی که به دیوار پشتی ابخوري تکیه داده بودیم و پاهامونو دراز کرده بودیم با هم حرف می زدیم...زانوهامو بالا اوردم ..الهه نفسشو داد بیرون ...یه تیکه سنگو پرت کرد تو باغچه حیاط مدرسه ... الهه- حیف شد می خواستیم باهام براي کنکور درس بخونیم سرمو گذاشتم رو زانوهام و همراه گوش کردن به حرفاي الهه به چهره ي خیالی مسعود که ندیده بودمش ... فکر کردم .. الهه- من می خواستم معلم بشم تو هم می خواستی خانوم دکتردینگ دینگ خانوم دکتر هدي قربانی به بخش اشپزخانه .... دینگ دینگ خانوم دکتر هدي قربانی به بخش کهنه شویی و بچه داري .... اي اون دهنتو کاه گل بگیرن که انقدر زر مفت می زنی و با خنده افتادم دنبالش - بیچاره الهه اونم وضع بهتري از من نداشت ...و هر بار که فامیل یا دوستانی به خونشون می رفت هزار بار تنش می لرزید که نکنه این بار رفتنیه ...اما خداروشکر هر بار پدرش به خاطر موردي طرفو رد می .. کرد..پدرش بیش از اندازه دم دمی مزاج بود فصل چهارم فاصله دبیرستان تا خونمون کمی زیاد بود........ و به همت من و الهه...... خانواده ها راضی شده بودن که ... منو اون این مسافتو هر روز طی کنیم .. البته به شرطها و شروطها که تمامی این شرایط توي قرارداد نامه لفظیه واجب الاجرایی قید شده بود :یک راس ساعت باید توي خونه باشیم :دو ..مثل بچه گربه هاي ملوس... سرمونو می ندازیم پایین و راست می ریم مدرسه و راست میام خونه :سه ... حق خرید در راه مدرسه به هیچ عنوان... حتی اگر اسمون به زمین و زمین نعو ذ باﷲ بره اسمون نداریم :چهار ...حق جمع کردن چادر زیر دست رانداشته چادر باید کاملا ایستاده باشد...تا هیچ جایی از بدنتان دیده نشود مقنعه باید کاملا روي پیشانی رابگیرد... و براي محکم کاري چادر را نیز روي ان می کشیم ....در ضمن بلندي مانتو باید تا مچ پا باشد :پنج کفشها نباید پاشنه بلند باشند ..از پوشیدن رنگهاي شاد معذوریم ...هرهرو کرکر مطلقا ...ممنوع.. :شش در صورت متلک انداختن از سوي جنس مخالف به هیچ عنوان سر را بالا نبرده و فقط سرعت قدمها را ..افزایش می دهیم.... تا از محل حادثه متواري گردیم :هفت در صورت مریض بودن هر کدوم از ما.... ان دیگري هم .....یا باید به مدرسه نرود و یا اگر رفت.... باید با . .... یکی از اولیاي عزیزش که بیشتر همان مامانشان است برود ولا غیر :هشت .. شما نیاز به دانشگاه و کنکور ندارید ....چون قرار است به شغل شریف کهنه شوري روي اورید پس رفتن سر کلاسهاي کنکور و تقویتی کاملا ملاغاست و در صورت اصرار بیش از حد از رفتن ما به ....مدرسه نیز جلوگیري به عمل خواهد امد (در حال رفتن به مدرسه) الهه- می گم این اقا مسعودت برادر دیگه اي نداره؟نمی دونم... چطور؟ - الهه- خوب اگه داشته باشه ..اونوقت منو تو.... می تونیم جاري هم بشیم...می دونی چقدر کیف داره.خره ....... بعد از کمی خندیدن ادامه داد لا اقل اونجا دیگه تنها نیستیم........نه مرگ من ..بلاخره تو این زندگی حسرت بارم ....یه بارم که شده ... ..مخم خوب کار کرد ..نه ؟ نه مثل اینکه تو بدت نمیاد مزه شوهر بره زیر دندونات-الهه- خوب تو اگه شوهر کنی چرا که نه..... خیلیم خوبهالهه- با چشماي خندون به طرفم برگشتمن شوهر نمی کنم- الهه- عزیز دلم... اینو به اقات بگو